مي شناسي تو مرا
و خيالت هم نيست
چه در اين كوچه تاريك
به من مي گذرد
نور باريك چراغ
كوچه اي نم خورده
زير پا افتاده اند
برگها پژمرده
و در اين غربت سرد
نيست گرمي نفس هاي كسي
شايد اين سخت نباشد اما
بي تو بودن به دلم سخت گرفت
همه جا تاريك است
و دري باز به روي من نيست
من در اين راه دراز
و در اين تاريكي...