نشسته اشک توی چشمات
همین روزا میشکنمت
میخوام بایستم رو به روت
بگم چه خوب میبینمت
***
بسه دیگه دلواپسی
این همه رنج و بی کسی
مثل پرندهها شدی
پرندههای قفسی
***
چقدر میخوای تو انتظار
بگذری از صد تا بهار
عمری برات نمونده که
باشی همیشه بی قرار
***
اما ببین که روزگار
فاصله بین تو و یار
همین دل...