مرد بدکاری هنگام مرگ، ملکهی دربان دوزخ را دید. ملکه گفت: کافی است که فقط یک کار خوب کرده باشی،تا همان یک کار، تو را برهاند. خوب فکر کن.
مرد بهخاطر آورد یکبار که در جنگلی قدم میزد، عنکبوتی سر راهش دیده بود و برای اینکه عنکبوت را لگد نکند، راهش را کج کرده بود.
ملکه لبخندی بهلب آورد و در...