نتایح جستجو

  1. H

    تجاوز رمال به زنان به بهانه ی دعا نویسی!!!!!!!!!!!!

    به کجا چنین شتابان از بد نا آگاهی!!!!!!!!!!!!!!!؟
  2. H

    تجاوز رمال به زنان به بهانه ی دعا نویسی!!!!!!!!!!!!

    مردی که به بهانه دعا نویسی ، زنان جوان را اغفال می کرد و آنان را وادار می کرد که لخت شوند تا بر روی بدن آنها دعا بنویسد و آنان را مورد آزار جنسی قرار می داد، دستگیر شد . هفته گذشته زنی به کلانتری ۱۸ قرچک ورامین رفت و علیه مردی دعا نویس شکایت کرد. او گفت؛ من در زندگی ام مشکلاتی داشتم و...
  3. H

    شما از چی میترسید؟؟

    اووووووووووووههههههههههههههههههه نترس عزیزم وقتی با منطق تصمیم بگیری هیچ مشکلی پیش نمیاد
  4. H

    شما از چی میترسید؟؟

    اینو هستم
  5. H

    شما از چی میترسید؟؟

    یعنی چی؟به خودت اعتماد نداری؟
  6. H

    توهین و اعمال بیشرمانه ی پلیس فردگاه دبی به مسافران ایرانی!(بسیار تأسف آور)

    بهترینهای دنیا اونجا جمع شده تو اینترنت جستجو کن ببین چی میبینی
  7. H

    شما از چی میترسید؟؟

    اینها که ترس نداره مسایل روزمره ی زندگی همه ی ماست
  8. H

    شما از چی میترسید؟؟

    بله واقعاً درست میفرمایید
  9. H

    توهین و اعمال بیشرمانه ی پلیس فردگاه دبی به مسافران ایرانی!(بسیار تأسف آور)

    دکتر هم که مسافرته و وقت رسیدگی به این مسایل پیش پا افتاده رو نداره
  10. H

    توهین و اعمال بیشرمانه ی پلیس فردگاه دبی به مسافران ایرانی!(بسیار تأسف آور)

    ما و بقیه ی دوستان هم نرفته نیستیم باید احترام بزارن ولی نگاه های هیزی که به ایرانیها میکن به بقیه نمیکنن
  11. H

    شما از چی میترسید؟؟

    بسیار بی بصیرتیست اگر بگوییم جریانات 88 فتنه بوده است باید پذیرفت که هشدار بوده است تو خواه پند گیر این نکته خواه.......................
  12. H

    شما از چی میترسید؟؟

    الآن اسامیشون تغییر کرده و بیشتر با اسامی گروه های انرژی درمانی وارد میشن
  13. H

    شما از چی میترسید؟؟

    خوش به حالت
  14. H

    شما از چی میترسید؟؟

    بسیار زیبا
  15. H

    شما از چی میترسید؟؟

    تقبل الله برادر
  16. H

    شما از چی میترسید؟؟

    نترس عزیزم وقتی چشماتو ببندی هم همه جا تاریک میشه دیگه ولی نمیترسی توی تاریکی هم فکر کن چشماتو بستی
  17. H

    ادبیات کامیونی

    لاستيك قلبمو با ميخ نگات پنچر نكن * بوق نزن ژيان ميخورمت * بر در ديوار قلبم نوشتم ورود ممنوع عشق آمد و گفت من بي سوادم * قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده مادر * شتاب مكن،مقصد خاك است * رادياتور عشق من ازبهر تو، آمد به جوش گر نداري باورم بنگر به روي آمپرم * تو هم قشنگي * کاش جاده...
  18. H

    ماجرای چوپان و مرد جوان! و جملاتی از شهید دکتر شریعتی

    چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله ي يك اتومبيل جديد كروكي از ميان گرد و غبار جادههاي خاكي پيدا ميشود. رانندهي آن اتومبيل كه يك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهاي Gucci ، عينك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد و پرسيد: اگر من...
  19. H

    شما از چی میترسید؟؟

    نه چون تلخه ترسناکه ما از تلخیش میترسیم
بالا