ميشه چيزي غايب است. كه بايد باشد
با كلمات سربريده نمي شود زندگي كرد
و من عاشق مردي هستم
كه همزادش مدام غرق مي شود در دريا
بوي مرد گرفته ام
بوي دريازدگي!
آب دستم بود
گفتند زمين بگذار و بيا!
بعد میفهمی که فاصله يعنی چه،
دوری از دريا کدام است،
و چرا اين شبِ تشنه، اين همه بیچراغ!؟
يعنی راهِ رسيدن به نان و سکوت و گريه همين است؟!
رفتم، يعنی آمدم
مرا بالایِ سَرِ مُردگانِ دريا بردند،
من تکتکِ آن ترانهها را میدانستم،
اما اشاره کردم که ماه...
تنها تویی که بود و نبودت یگانه بود
غیر از تو
هر که بود هر آنچه نمود نیست
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی
این در گشودنی ست
این شعر خواندنی
این شعر ماندنی
این شور بودنی
این لحظههای پرشور
این لحظههای ناب
این لحظههای با تو نشستن
سرودنیست
[IMG]
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون
[IMG]
زنده باشید . در غیاب من دوستان کم نظیری هستند که دلگرمی میدند:redface:
خانومه تو خلوتش گلی در چمنزار شده (: بی یار برای یار می نویسه و به نسیم و شبنم و پروانه دل میده (:
شـــب است و در بـه در کوچـه های پـر دردم
فقیر و خسته به دنبـال دوسـت مـیـگردم
اسیـر ظلمتـم ، رفیق کـجـــــــــــا ماندی؟
من بـه اعتبار تو فانوس نیـاوردم...
(: :gol: سلام عزیزم. شبتون بخیر. خوبید؟