من ضایعترین اتفاقم همین چند ساعت قبل بود
با دختر خالم رفتیم بیرون داشتیم از پله های پاساز میرفتیم پایین که پاشنه ی کفشم گیر کرد به پله با سر رفتم تو پله هاخدارو شکر هیچیم نشد دختر خالم میگفت گفتم پاشی حتما سرت خونیه
وقتی پا شدم دیدم همه از صدای جیغم از مغازشون اومدن بیرون و منمو سرتاپا خاکی دارن...