نمیدانم چه شد که پای صحبتهایش نشستم ...حافظش را گشود و برایم خواند ... برایم خواند و مرا مات
خویش کرد .. از کوچه پس کوچه های ذهنم گذشت و هر چه را که حتی فراموش کرده بودم به خاطرم
آورد ..
گفت ..هر چه را که باید ..
گفت ...هر چند ناخوشایند ...
تمام دلتنگیم را دانست ...
تمام نیتم تو بودی ..اما...