همه جا سرد و سیاه
همه تاریک و خموش
همنوای من بیچاره کسی نیست در این ارض غریب
و صدای دل من ناله هایش جاریست
چشم در راه امیدست
ولی
هیچ کس نیست که داند غم تنهایی من
غم مخور هست خدا…
دور باید شد از این آدمیان
چهره هاشان زیباست، قلبشان لیک سیاه
خنده هاشان زهر است،گریه هاشان از رشک
من...