گفتی بازی برد و باخـــ ـــــ ـــــ ــت دارد …
ولی زبــــ ــــ ـــــانم بند آمد بگویم که مـــــ ـــــن بازی نکردمــــ ؛
من با تــ ـــــ ـــــ ـــو زندگی کردمـــــــ
زندگی انگار تمام صبر را بخشیده است به من
هرچه من صبوری می کنم او با بی صبری تمام هول می زند برای ضربه ی بعد
کمی خستگی در کن لعنتی
خیالت راحت ؛ خستگی من به این زودی ها در نمی شود !
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !
یاد گرفته ام که.
گـــــــاهی عمـــــر تلفـــ میشـــود ؛
به پای یک احســــــــــاس . . .
گاهی احســــــــاس تلفــــ میشـــود ؛
به پای عمــــــــر. . .
و چه عذابــــی میکشد ،
کسی که
هم عمـــــرش تلفـــــ میشود ؛
هم احســــــــــاسش .
هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه ,
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...
و نگرانــــــــــــت میشــه ...!
چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...
مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...
وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی .
دلم می خواهد تنها توی خیالم پرواز کنم...
پرواز که نه فقط چشم هایم را ببندم و دورتر هایِ بعدترم را قشنگ تر
از آنی که قبل تر ها تصور می کردم زندگی کنم_دراز بکشم روی تختم
و سرم را وارونه از تخت بیاویزم تا وزن چیزهایی که فکرم را مشغول میکند
حس کنم
زندگی کردن با آهنگ غمگین واقعاً لذت بخش...