نتایح جستجو

خاطره یادت نره.

من رفتم دلنامه سربزن.ولی تو بمون اسمتو خذف کن مرسی

Bizimkisi bir aşk hikayesi داستان ما یک حکایت عشق است Siyah beyaz film gibi biraz کمی مثل فیلم سیاه و سفید Gözyaşı umut ve ihtiras اشک چشم، امید و آرزو است Bizimkisi alev gibi biraz حکایت ما کمی مثل شعله آتش است Bizimkisi bir aşk hikayesi داستان ما یک حکایت عشق است Siyah beyaz film gibi...

دلم از عشق و مستی بیقرار است به دنبال تو هر دم رهسپار است ولی هرگاه می گیرم سراغت جوابم انتظار و انتظار است

عزیز من بهار من بازم بمون کنار من دلم میخواد نگات کنم،ناز دلم صدات کنم بهت بگم دوست دارم،دوست دارم یه عالمه اگه همش با تو باشم بازم کمه بازم کمه چشمای نازت مونده به یادم طاقت دوریتو من ندارم تنگ غروبه دلم گرفته ، چشمای نازت منو گرفته

خودمم:biggrin:

مرسی.خوب همونه

مـــا دو تا مســـافریم تـــــوی راه زنـــدگــی قلبامون شبـــیه هــم پر از عشق و سادگی تو مسیــر این ســـفر پــــره از گلهــای یاس تـــن پاک گــــل سرخ بوسه گــاه ما دوتاس کوله بارم همه عشق کوله بارت همه عشق این سفـــر تموم بشه دو تایی میریم بهشت

من... به دنبال دستانی هستم که هیچ گاه دست سردم را رها نکند... به دنبال قلبی هستم که جایی برای عشق اتشینم داشته باشد.. به دنبال دلی هستم که دروغ وریا را نشناسد.. چشمانی که چشمانم را به خاطر بسپارد... ولبانی که نامم را زمزمه کند.. به دنبال عشقی هستم که در ان جدایی معنا ندارد... و گاه اگر از دلم...

:D:D:D

ساسی مانکن

ممنون.:gol:

چشممان روشن:confused::surprised:

:lol::D:D

[IMG]

تو را دوست دارم و وقتی تو نیستی غمگینم و به آسمان آبی بالای سرت و اخترانی که تو را میبینند رشک میبرم تو را دوست دارم وآنچه میکنی درنظرم بی همتا جلوه می کند و بارها در تنهایی از خود پرسیده ام چرا آنهائیکه که دوستشان دارم بیشتر شبیه تو هستند تو را دوست دارم اما هنگامی که نیستی از هر صدایی...

تويي عاشقترين تنهاي دنيا ............. منم خسته ترين مغموم دنيا تويي صادقترين حرف رو لبها ............. منم غمگين ترين راز تو دلها تويي زيبا طلوع صبح فردا ...............منم اينجا غروبي مثل شبها تويي همچون قناري شاد و شيدا ...... منم مثل كلاغي رو درختا تويي آشفته دل مغرور و رعنا............. منم...

خداوندا ! مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم پس مرا دریاب و به سوی خویش بازگردان ، دستان مهربانت را بگشا که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم

عروسکی می خواستی رو طاقچتون بکاریش وقتی بازیت تموم شد کنج اطاق بذاریش دیگه برای بازی اطاق تو شلوغه عروسکا بدونید که عاشقی دروغه

و آن زمان که خدا تو را آفرید به فکر نا امیدی دل من بود که با دیدن تو توان زندگی پیدا کرد دوباره رنگ گرفت دوباره نفس کشید دوباره خندید و...