نتایح جستجو

  1. F

    [IMG]

    [IMG]
  2. F

    [IMG]

    [IMG]
  3. F

    [IMG]

    [IMG]
  4. F

    [IMG]

    [IMG]
  5. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  6. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  7. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  8. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  9. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  10. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  11. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  12. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  13. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  14. F

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي...

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست و آتش چهره بدين کار برافروخته بود گر چه مي گفت که زارت بکشم مي ديدم که نهانش نظري با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين...
  15. F

    سلام خوبم شما خوبی؟

    سلام خوبم شما خوبی؟
  16. F

    از همه دوستان که به پروفایلم سر میزنن و برام پست میزارن ممنونم ببخشید به علت مشغله کاری و درسی...

    از همه دوستان که به پروفایلم سر میزنن و برام پست میزارن ممنونم ببخشید به علت مشغله کاری و درسی نمیتونم به همه جواب بدم شاد باشید
  17. F

    سلام باید علت اینکه اینجور شده رو پیدا کنی از لحاظ نوری، رطوبتی و یا خاک حتما براش مشکلی پیش...

    سلام باید علت اینکه اینجور شده رو پیدا کنی از لحاظ نوری، رطوبتی و یا خاک حتما براش مشکلی پیش امده نخیر نمیشه قلمه گرفت قلمه زمان خاصی دارد و با اینکار نمیشه گیاهی رو نجات داد.
  18. F

    شب شما بخیر و شادی

    شب شما بخیر و شادی
  19. F

    [IMG]

    [IMG]
  20. F

    [IMG]

    [IMG]
بالا