شبی گفتم به سیگارم که از جانم چه می خواهی؟ نوشت با خط دود خود به دردت می خورم گاهی ، تو بر من می نهی آتش که درد خود کنی تسکین ، منه بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانی؟
شبی گفتم به سیگارم که از جانم چه می خواهی؟ نوشت با خط دود خود به دردت می خورم گاهی ، تو بر من می نهی آتش که درد خود کنی تسکین ، منه بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانی؟
شبی گفتم به سیگارم که از جانم چه می خواهی؟ نوشت با خط دود خود به دردت می خورم گاهی ، تو بر من می نهی آتش که درد خود کنی تسکین ، منه بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانی؟