این مطلب روتو وبلاگ یکی ازدوستان دیدم واسه شماهم گذاشتم : تو ایستگاه منتظر اتوبوس بودم بغیر از من چند زن و مرد هم بودند. زنی با لباسهای مندرس و صورتی افتاب سوخته در حالیکه یه بچه کوچولو دو سه ساله با چشمای درشت و لاغر اندام تو بغلش بود به سمت یکی از آقایون رفت. صداش رو میشنیدم که میگفت: آقا کمک...