بله خواهر خودمم تو شهر صنعتی حسابدار بود که رفت بیمه بیکاری الان تو یه جای خصوصی حسابدار شده -انشالله وضعیت بهتر بشه اشالله
ههههههه باشه موافقم من دوست دارم مدیر مدرسه غیرانتفاعی و یا معلم بشم مطمئنم میتونم تو این کار موفق بشم اما خونواده نذاشتن برم سراغ اونا حالا گذشت زمان شاید همه چیز عوض کنه...
هان منسی عموجون
جایی نمیخوام بلم که هستم منتها دیگه با گلسا نمیام یه یوزر دیگه دارم onia$ با این میام منتها با این دینه بسه نیستم جدیم دینه بهدسم کمتل میام باهاس عمو
دلم بلا همه سیز تنگ میسه اما بهتله کمتل بیام باید بسینم درسام بخونم دینه
اره خب همه دوستام و همه ادمای که دوربرمم برام عزیزن چون دوست دارم همه شون از زندگیشون راضی باشن و از زندگی لذت ببرن اینطور خود ادمم از زندگیش لذت میبره دیدن عم مردم هر چی باشه ادم ناراحت میکنه به هر حال انسانیم احساس داریم دیگه
خب همینه دیگه خواستن توانستنه ولی بعد یه مدت خسته میشید من مطمئنم...
هان من تنبل نیستم که خب من مشل سما فقط یه کار نمیکنم که من هم دانشگاه میرم هم تا 4 شرکتم تازه دختر خونه کلی کارم داره منم تو خونه هم کمک میکنم تازه قبل اینم میرفتم کلاس زبان وقتم بیشتر پربود نشد بخونم بخونم مطمئنام موفق میشم
انشالله موفق میشی دایی جان
هان همینجام دیگه تو لباسام هان نه تو شرکتم...
ای بابا پس خودت نمیخوای ازش دور بشی
اره هر چی به اندازش کافیه من با سونیا میام اما اونور کمتر دوربریام میان سراغم اخه جدی ترم دیگه اینور چون بچه بودم با همه گرمتر و صمیمی تر بودم خدایش دوستامم همه خوب بودن حالا از اونور باهاشون دوست میشم اما خب دیگه جدی که باشم یکم صمیمیتم کمتر میشه اونور...