نتایح جستجو

اقا قلی رو ببرن اقا قلی میری باهاشون؟

یه نکته: من خوندم :surprised: دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم خوندم

بدبخت شاهینه نمیدونسته با چه گرگی طرفه

:):gol:

دوستان اگر لطف کنن پیام جدیدی ندن بقیه دوستان آقا محمد هم متن خداحافظی ایشون رو ببینن

دوستان از اونجا که من تا ته یچیزیو در نیارم ولش نمیکنم فهمیدم که آقا محمد خداحافظی کرده و متن پیام خداحافظیشم تو صفحات فبل موجوده ولی چون رفته پایین من متن اصلیرو میارم بالا تا بقیه دوستان هم ببینن. صفحات قبلم چندتا پیام دارن که اگه خواستین بخونین

متن خداحافظی: دوستان من عزیزان من دوست ندارم احدی از ماجرای حرفهایی که امروز با شما در میان گذاشتم مطلع بشه ...........چرا که آنهایی که نقابشون افتاد دنبال ضربه زدن دوباره به بنده خواهند بود و البته بعد از اینکه از رفتن من مطلع بشن حرفهایی رو به زبان خواهند آورد که در صداقت اونها شک کنید...

متن خداحافظی: در پایان از زحمات حسین آقا ( مدیر تالار برق ) جناب مهندس پیرجو ، ستاش خانم و خواهر خوبم گلابتون خانم کمال تشکر رو دارم از زحمات افسون خانم هم به هر حال متشکرم و امیدوارم فکری به حال این جو گردد ببخشید سرتونو درد اوردم :redface: بالاخره یه مدتی نیستیم اینکه چقدر طول بکشه دس...

مگه با هم دوست نبودیم؟:surprised: دوست بودیما ممنون بابت دعوتت:gol:

سلام خوبی؟خوشی؟ سلامتی؟ کجایی چند روزه؟نیستی؟

سلام عاشق عمران جان خوبی شما؟ به مرحمت شما

سلام آقا رضا خوبین؟

فکر کنم اینجا دیگه خوشگل بودن از فاکتور اصلی نیست اصلا جزئ فاکتورا هست؟

این که فقط یه عکسه اصلا معلوم کجاست منبعم که پررررررررر باز نوشتی ارائه کارت شناسایی یه چیزی بازرسی بدنی کنن که چی بشه؟ هر دل تنگت میخاسته نوشتی دیگه

اومدم بگم اینو شهرام گفته دقیقنم مثل همین بود:razz:

«هر گونه برداشت بدون ذکر نام نویسنده و منبع ممنوع است» این داستان اقتباس از خاطرات رزمندگان 8 سال دفاع مقدس است و شخصیت ها و اسم ها به صورت سلیقه ای انتخاب شده اند و حقیقی نیستند. میلادحیدری...

معلوم بود عطرش اصل اصله. دعا تمام شد، چراغ ها رو روشن کردن، ای داد بیداد،! همه ی سر و صورت ها سیاه شده بود. صورت هامون مثل صورت حاجی فیروز تو شب عید شده بود، همه از تعجب داشتند شاخ در می آوردند، یک دفعه دو زاری بچه ها افتاد و فهمیدند که کاره کار مجتبی ست. توی شیشه عطر جوهر ریخته بود و...

شب جمعه بود، طبق روال هفته های گذشته با شور و حال عجیبی در تکاپو بودیم تا دعای کمیل را برگزار کنیم، هر کسی کار می کرد و وظیفه ای رو انجام می داد، یکی سنگر رو جارو می کرد. یکی دیگه کتاب ها رو دسته بندی می کرد و خلاصه از این جور کارها، خط آروم بود و چند وقتی بود که زیاد شلوغ و پلوغ نبود، من...

دیگه بدتر ابروی جومونگ خدا بیامرزو میبره

باحال بود دستت درد نکنه مسلسلو خوب اومد:biggrin: