نتایح جستجو

تو را دوست دارم چه فرق می کند که چرا یا از چه وقت یا چطور شد که ... چه فرق می کند ...؟ وقتی تو باید باور کنی و نمی کنی و من باید فراموش کنم که نمی کنم .

اینجــــــــا آرامگاه بغض هــ ـای کهنه است.کمی سکوت!که اگربیدار شوند درد دارند لعنتی ها

براي خريد عشق هر کس هر چه داشت آورد من و تو هيچ نداشتيم پس گريستيم همگي گمان کردند چون هيچ نداريم مي گرييم اما ... هيچ کس ندانست که...

قـول داده ام.... گــاهـــے،هـــر از گـــاهـــے فانـوس یـادت را بـے چـراغ و چـلـچـله روشـن کـنـم خیالت راحت ، مـــن ھمان مــنـم هـنوز هـم در ایـن شـبـهاے بے خـواب و بـے خاطـرہ میـان ایـن کـوچـه هـاے تـاریـک پـرسـہ مـیـزنـم امـا بـه هـیـچ سـتاره ی دیـگری سـلام نـخـواهـم کـرد

خـلاصـــ ــ ـــه ی این روزهـایـم همـیـن دو سـطـر می شـود : تـــــــو ایـنـــجـا نیستی و حـال من بد است؛ بدِ ، بدِ ، بدِ

گفت:دعاکنےمےآید گفتم:آنکہ بادعایےبیایدبہ نفرینےمیرود خواستےبیایےبا دعانیــا با دلــ♥ــ بیــــا با دلــ♥ــ…

ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻲ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ... ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ...ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ...ﺟﻪ ﻓﺮﻗﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ?? گل ﻣﻴﺨﺮﻱ?ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ!!ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ?ﻧﺒﺎﺷﺪ!!! ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺭﺧﺘﻤﺎﻥ ﺯﻳﺮ ﻳﻚ ﺍﻓﺘﺎﺏ ﺧﺸﻚ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ... ﺩﻝ ﺧﻮﺷﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﻤﺎﻗﺖ شیرین

رویاهایم را میگذارم پشت در … بیچاره رفتگر … چه بار سنگینی دارد امشب

ببین . . . ! سراغ مرا هیچکس نمی گیرد . . . مگر که نیمه شبی . . . غصه ای . . . غمی . .

ساده هستم ساده میبینم ساده میپندارم زندگی را نمیدانستم جرم میدانندسادگی را!!! سادگی جرم است ومن مجرم ترین مجرم شهر ساده می مانم اما... ترک نمی گویم پاکی این سادگی را

دوستت دارم" را در دستانم می‌چرخانم ، از این دست به آن دست . پس چرا هر وقت می‌خواهم به دستت بدهم نیستی ؟ چرا اینجا نیستی تا "دوستت دارم" را از جنس خاک کنم ، از جنس تنم و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟ بگذار "دوستت دارم" را از جنس نگاه کنم ، از جنس چشمانم و تا صبح به نفسهای تو بدوزم .

ممنون بهار جان

بیا سیب را با هــــــــم گاز بزنیم... ..گـــــــــور پدر بهشت..!.. بهشت من آنجاست کــــــــــــه تورا به آغوش می کشم و..... ساعت ها در هـــــــــــــرم نفسهایت حبس می شوم

باران که می بارد...... دلم برايت تنگ تر می شود..... راه می افتم...... بدون-چتر...... من بغض ميکنم....آسمان گريه

یادم باشد امشــب.. بعضــــی از آرزوهــایم را دم در بگـــذارم .. تا رفــتــگر با خــود ببرد! مابـقــی را هـم نـقـــدا با خـود به گــــور می بــرم............... مـــــــــــــابــــــــــقـــــــــــی هـمان آرزوی با تو بـــودن است... نتــــرس جانـــم!!! حـتـی آرزوی با تو بودن را هم به کسی نمی...

حال ما خوب است مانند حال گل حال گل در دست چنگیز مغول

نگاه کن بی تو چه زود اب میشوم مثل برف خسته ی اسفند با حرارت خنده ات به او من ذوب میشوم...

نه اینکه فکر کنی بال هایم را رفتنش شکست...نه...! دیگر شوق پریدن ندارم نگاه به آسمان هم نمیکنم...چه رسد به پرواز زمینی شده ام....!

عاشق شدم! عاشق یک قاصدک...عاشق رقصیدنش درباد.. چقدر ناگهان بود عاشق شدنم! پریدن و پرواز را عاشقانه هایش از یادم برد... دل روزی پر خون بود... روزی پر عشق.. روزی بر از احساس.. روزی پر درد.. روزگارم تلخه شیرین بود! از قضا روزی در خلوت من و قاصدک طوفان شد! قاصدک را باد..آن خوش خبره...خوش سخنه...

پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند ...!