قشم که بودم یکی از بچه ها این و خوند. همونجا نیت کردم که بذارم تو امضام. متنش و نوشتم و اومدم نظرم و ادا کردم.
اون یکی قسمتش رو هم تیلفیزیون پخش کرده بود!!
قشم که بودم یکی از بچه ها این و خوند. همونجا نیت کردم که بذارم تو امضام. متنش و نوشتم و اومدم نظرم و ادا کردم.
اون یکی قسمتش رو هم تیلفیزیون پخش کرده بود!!
قشم که بودم یکی از بچه ها این و خوند. همونجا نیت کردم که بذارم تو امضام. متنش و نوشتم و اومدم نظرم و ادا کردم.
اون یکی قسمتش رو هم تیلفیزیون پخش کرده بود!!
اولویت کاری من قشمه. پروژه دیگه اذیتم می کنه. تا ساعت 10:30 پروژه تخت طاووس بودم. حالا قراره یه نیروی کمکی واسه اونجا بیارن.
معلوم نیست کی برگردم. با خداست. ما هم راضی هستیم به رضای خدا. خدا برکت بده به حق ماموریت. بالاخره واسه تشکیل زندگی لازمه دیگه!!
وقتی برگردم یه برنامه خوب می ذارم.
آخه خیلی سرم شلوغه. از وقتی از قشم برگشتم زودتر از 7 نرفتم خونه. پنجشنبه که دیگه رکورد زدم. تا 10:30 سر کار بودم. اوکی وقتی برگشتم برنامه می ذارم که بریم شام. خدا برکت بده به جیب حامد. عجب پسر گلیه واقعا!!
تهدید کدومه؟ شما یه مدرک مبنی بر تهدید من بیار. بعد من دیگه هیچی نمیگم. خوبه؟
آتی زرنگ نیست. فضوله. اون دسترسی داره که پیامهای پاک شده رو ببینه.
وقت گشتن ندارم. خیلی اوضاع کاری خرابه.
قشم هم می فرستنمون دیگه! چه کنیم؟ شما مگه اومدین که من بهتون شام بدم و ندادم؟؟ عجبا!