دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های تازه ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پنا هی دلم شکسته...