اعتراف میکنم گاهی ناامید میشم وقتی
سراغ هر دری که میرم میبینم
یه قفل کتابی گنده روشه
و با هیچ کلیدی خیال باز شدن نداره
اعتراف میکنم
اون لحظه به اون در بسته تکیه میدم و درمونده از همه جا اروم اروم سر میگیرم و میشینم رو زمین
و به روبروم خیره میشم ، تمام سعیمو میکنم که اون سیل ناامیدی از چشام...