نتایح جستجو

  1. shima.power

    دلفینها در حال خنده!!!!!!

  2. shima.power

    روزی روزگاری ...

    روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد…!پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود…او رفت و رفت تا در...
  3. shima.power

    کوروش کبیر:

    کوروش کبیر: دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند. خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید. آنچه جذاب است...
  4. shima.power

    کیسه های شن یا...؟!

    مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد: « در کیسه ها چه داری؟» او می گوید «شن». مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، ولی پس ازبازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه...
  5. shima.power

    ثروتمندتر از بیل گیتس؟

    از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟ گفت: بله فقط یک نفر. پرسیدند: چه كسی؟گفت: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم ....و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک...
  6. shima.power

    داستان های دبستانی من

    گاو ما ما می کرد، گوسفند بع بع می کرد، سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند: حسنک کجایی؟! شب شده بود... اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی...
  7. shima.power

    من، تو، او

    *من به مدرسه ميرفتم تا درس بخوانم* *تو به مدرسه ميرفتي به تو گفته بودند بايد دکتر شوي* *او هم به مدرسه ميرفت اما نمي دانست چرا* *من پول تو جيبي ام را هفتگي از پدرم ميگرفتم* *تو پول تو جيبي نمي گرفتي هميشه پول در خانه ي شما دم دست بود* *او هر روز بعد از مدزسه کنار خيابان آدامس ميفروخت* *معلم...
  8. shima.power

    از این پس همه چیز تکراریست!!

    این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند زیبایی هایش را بیرون بکشد … تلخی هایش را صبر کند… آدم های امروز دوستی های کنسروی می خواهند یک کنسرو که فقط درش را باز کنند بعد یک نفر شیرین و مهربان از تویش بپرد بیرون و هی لبخند بزند و بگوید حق با توست سهراب سپهری در جشن تولد یک سالگی...
  9. shima.power

    29مزیت برای دختر بودن:

    1 – هیچ وقت مجبور نیستی به تعدادموهای سرت بری خواستگاری . کافیه فقط یه ” بله ” کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه ! ۲ – به سادگی آب خوردن می تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم بندازی ! روشش رو خود خانما بهتر می دونن ! پس نیازی به نوشتن نیست ! ۳ – خوب می تونی نقش بازی کنی ، آنقدر زود همه...
  10. shima.power

    چهرۀ زشت نفرت

    معلم یک مدرسه به بچه‌های کلاس گفت که می‌خواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم‌هایی که از آنها بدشان می‌آید، سیب‌زمینی بریزند و با خود به کلاس بیاورند. فردا بچه‌ها با کیسه‌های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسهٔ بعضی‌ها ۲ بعضی‌ها ۳، و...
  11. shima.power

    کمک های اولیه (CPR)

    خانم جوان 25 ساله اي در اثر ایست قلبی فوت کرد... مرگش خیلی زیاد خانواده اش رو متاثر کرد. او وقتی دچار حمله قلبی شد درخانه تنها بود و کسی نبود که با یه CPR ساده جانش را نجات بده. افسوس. CPR چيست؟ !!!!!! آنچه همه باید بدانند !!!!!! فرض کنید ساعت 6:15 بعد از ظهر است و شما بعد از یک روز کاری...
  12. shima.power

    عمر باتری لپ تاپ خود را جاودانه کنید

    با این روش باتری های مرده لپ تاپ را دوباره زنده کرده و نیازی به خرید مجدد آنها نخواهید داشت. به گزارش باشگاه خبرنگاران، باتری های لپ تاپ به طور ایده آل باید حدود دو ساعت و نیم شارژ خود را حفظ کنند اما بعد از گذشت 1 تا 2 سال عمر مفید آنها کاهش یافته و کارایی اصلی خود را از دست می دهند. باتری...
  13. shima.power

    سوالی کودکانه . ..

    خدا کجاست ؟ مادر : اون بالا بالا ها . کودک : ولی من احساس میکنم توی قلب من هست مادر : تو میدونی قلب چیه ؟ کودک : آره ، یه پنج که بر عکسه . . .
  14. shima.power

    نوع نگاه مردان و زنان به زندگی!

    سالگرد ازدواج 1) زن: عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد. 2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟ روز زن 1)زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه 2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟) روز مرد 1) زن: وای عزیزم...
  15. shima.power

    تقديم به همه خوبان

    زلال که باشی آسمان در تو پیداست پرسیدم..... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ با كمی مكث جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ، با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ، و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن ، وهیچگاه به باورهایت شک نکن...
  16. shima.power

    چطوری جوون بمونیم؟

    1-اعداد و ارقام غیر ضروری رو دوربنداز! این اعداد شامل سن، قد و وزن میشه بگذار دکترها راجع به این عددها نگران باشن خوب واسه همینه که بهشون ویزیت می دی. 2 دوستهای شاد و خوش و خرم و سر حالت رو برای خودت نگه دار! آدمهای بی حس و حال تو رو هم بی حال می کنن ( اگه خودت جزو این دسته ای حواست...
  17. shima.power

    بــازی روزگـــار

    از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران) بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، پس...
  18. shima.power

    همسر ایرانی:)

    شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشيار مى‌شد. امّا در تمام اين مدّت، مريم هر روز در کنار بسترش بود. يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديک‌تر بيايد. مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را...
  19. shima.power

    آروم باش عزيزم

    رفته بودم فروشگاه .. يكی از اين فروشگاه بزرگا, اسم نميبرم تبليغ نشه براش! يه پيرمرد با نوه اش اومده بود خريد، پسره هی زِر زٍر می كرد. پيرمرد میگفت: آروم باش فرزاد، آروم باش عزيزم! جلوی قفسه ی خوراكی ها، پسره خودشو زد زمين و داد و بيداد .. پير مرده گفت: آروم فرزاد جان، ديگه چيزی نمونده خريد تموم...
  20. shima.power

    شعر

    نمیدونم این شعر از کیست ولی خیلی زیباست سخت آشفته و غمگین بودم… به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید چشم...
بالا