نتایح جستجو

دریا بالا آمد آنقدر که در قاب پنجره جای گرفت نمی دانم شاید هم پنجره پایین رفت تا دریا را به من نشان بدهد بالاخره از این اتفاق ها می افتد وقتی که تو باشی. حالا که نیستی من به پرندگان حق می دهم که نخوانند همین طور به خورشید که مضحک و منگ مثل یک دلقک دیوانه از کوچه ها بگذرد...

من امشب دلتنگی هایم را به دست باد سپردم تا این باد با دلتنگی هایم چه کند آیا دلتنگی های مرا به دریا خواهد برد؟ و فریادش را با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟ یا در این شب بارانی ... بر سنگفرش کوچه ی خلوت جاریش می کند یا شاید در شبی مهتاب آن را به نگاه یک غریبه...

بله...پر بود باکسم...الان خالیه

گاهی میرم قبرستون وقتی خیلی دلم میگیره...آدم برای چند لحظه هم شده درد خودشو فراموش میکنه....خیلی سبک میشم بعدش....

سلام سلام...خوبی؟

شب خوش:gol::gol::gol:

دستم نه...ولی دلم....به هنگام نوشتن نام تو ....میلرزد

باور کردم تنهایی را.... چقد دلم کسی را نمیخواهد امروز....

[IMG]

تا جایی که یادمه فرآورش باغچه آنچنانی نداشت:biggrin:

ببینم اینهمه گلای خوشگلو از کجا میچینی تو؟

من میروم از این خاک تو حتی نمی گویی با تو بودن را دوست داشتم می روم و همچنان بعد از سالها منتظر این جمله ام....

[IMG]

سلام.صبح به خیر...ممنون من عاشق این گلام:gol::gol::gol::gol::gol:

با اجازه از دوست خوب خوبم....ژیلامو به یاد می‌آوری ؟ نمی‌دانم اما من فراموش نکرده‌ام. به تو نگاه می‌کردم ٬ برای تو شعر می‌خواندم و تو فقط می‌خندیدی و دیوانه خطابم می‌کردی. اما باور کن که من دیوانه نیستم. من گمشده‌ای هستم که در سیاهی کویر سرمازده‌ی دل خود کسی را جستجو می‌کند تا راز خود را...

[IMG]

[IMG]

[IMG]

از خيال چیزی نمی دانم اما خيال میکنم خيال در عمق قلبم خيال خيال میکند ...

آخرین شعری که گفتم باز یادم با تو بود من که غرق خویش بودم نمی دانم ، چه کس آنرا سرود در خیالم می سرودم از تو باز می گشودم پرده های رمز و راز می زدم بر سیم سازم پنجه ای می شاختم آهنگ و شعر تازه ای چون که شعرم رو به پایان می رسید پنجه هایم روی سازم می دوید باز نغمه ، نغمه چنگ تو بود گوش...