مقیم لندن بود.تعریف میکرد که یک روزسوارتاکسی میشودوکرایه رامیپردازد.
راننده بقیه پول راکه برمیگرداند20پنس اضافه تر میدهد!
میگفت:"چنددقیقه ای باخودم کلنجار رفتم که20پنس رابرگردانم یانه؟آخرسربر
خودم پیروزشدم و20پنس راپس دادم وگفتم:آقا!این رازیادی دادی...."
گذشت وبه مقصدرسیدیم.هنگام پیاده شدن...