نتایح جستجو

  1. ر

    [IMG]

    [IMG]
  2. ر

    [IMG]

    [IMG]
  3. ر

    [IMG]

    [IMG]
  4. ر

    [IMG]

    [IMG]
  5. ر

    [IMG]

    [IMG]
  6. ر

    [IMG]

    [IMG]
  7. ر

    [IMG]

    [IMG]
  8. ر

    [IMG]

    [IMG]
  9. ر

    [IMG]

    [IMG]
  10. ر

    [IMG]

    [IMG]
  11. ر

    من پر از دلتنگی و بارانم ... این تویی که با زمستان غریبه ای و با پاییز بیگانه... تو پر از نور...

    من پر از دلتنگی و بارانم ... این تویی که با زمستان غریبه ای و با پاییز بیگانه... تو پر از نور و احساسی...تو بهاری...تو تابستان وصالی... و من خسته از هر ناکامی... از هر دلواپسی..از هر نگرانی به سوی تو پر کشیده ام... مرا در آشیانه ی آغوشت محصور کن...که من بی تاب ترین
  12. ر

    هرکس به تمنای کسی غرق نیاز است هرکس به سوی قبله ی خود رو به نیاز است هرکس به زبان دل خود زمزمه...

    هرکس به تمنای کسی غرق نیاز است هرکس به سوی قبله ی خود رو به نیاز است هرکس به زبان دل خود زمزمه ساز است باعشق در امیخته در راز ونیاز است
  13. ر

    [IMG]

    [IMG]
  14. ر

    [IMG]

    [IMG]
  15. ر

    [IMG]

    [IMG]
  16. ر

    [IMG]

    [IMG]
  17. ر

    سلام خواهش میکنم به پای شعرهای شما نمیرسه منم ممنونم

    سلام خواهش میکنم به پای شعرهای شما نمیرسه منم ممنونم
  18. ر

    بگذار که از درد تو بیمار بمیرم از آتش دل سوزم و تبدار بمیرم بر گردنم آن زلف سیه حلقه کن ای سرو...

    بگذار که از درد تو بیمار بمیرم از آتش دل سوزم و تبدار بمیرم بر گردنم آن زلف سیه حلقه کن ای سرو در پای تو خواهم به سر دار بمیرم بگذر نفسی از بر بالینم و بگذار از تاب و تب لحظه ی دیدار بمیرم
  19. ر

    غمگینم همانندِ کارگر خسته بعد از کار بیگناه آویخته شده به دار پرنده که شده از قفس بیزار مادر...

    غمگینم همانندِ کارگر خسته بعد از کار بیگناه آویخته شده به دار پرنده که شده از قفس بیزار مادر منتظر شب بیدار همانند آخرین فریاد بیمار دایره یه مصلوب شده به دیوار معشوق چشم دوخته به آخرین دیدار همانند تراژدی دوست دارم دیوانه وار غمگینم همانند کودکی که به پایش رفته خار غریبه به پشت بسته کوله بار...
  20. ر

    چه زود میگذرد لحظه هایمان با هم دقیقه های خوش و آشناییمان با هم تو رفتی و من این را به چشم خود...

    چه زود میگذرد لحظه هایمان با هم دقیقه های خوش و آشناییمان با هم تو رفتی و من این را به چشم خود دیدم میان فاصله ی ردپایمان با هم تمام فکر مرا این سوال پر میکند که آیا مگر فرق میکند خدایمان با هم ؟ قبول کن پس از آن روز و آخرین دیدار کمی عوض شده حال و هوایمان با هم برای اینکه بفهمی چه میکشم ای کاش...
بالا