اینجا نمیشه به کسی نزدیک شد” آدما از دور دوست داشتنی ترن....
اگه دو نفر به قیمت دوستی مجبور شن به هم دروغ بگن بهتره تنهایی بشینن و به چیزایی که دوست دارن فکر کنن؛ تو این دیار برد با اوناییه که از مخشون کار میکشن. بخوای از دلت مایه بذاری سوختی؟!
(داریوش ارجمند- آدم برفی)
خیالت را راحت کنم
حقیقت از این قرار است
که بیاختیار از خوابِ خاک میآییم
بیاختیار از تکلمِ بیهنگامِ بعضیها میترسیم
گاهگاهی نیز از سرِ اتفاق زندگی میکنیم
و سرانجام در فراموشیِ ناپیدایِ خاموشان میمیریم ...
----------------------
سید علی صالحی
شعر چیزی نیست
لحنِ گفتن "دوستت میدارم" است
من
لال و كور و فلج و بیدست و پا شوم اگر
شعر نتوانم گفت شاید
اما
دوستت خواهم داشت حتمن!
-----------------
علیرضا روشن
سر انگشتانِ مهرت را
بنواز بر تارو پودم
دست های تو
معجزهِ گری است
بر روحِ خسته ام
مسیحا نفسی،
در تو
زنده می شوم هر بار
که می آیی .....
ایــرج.تمجیــــدی
زیباترین
میخواستم تو را بسرایم
خود را سرودهام
باری حدیث عشق تو میبود در میان
امّا دریغ و درد که پاداش من
خون بود
خون دلمه بسته به مژگان
منصور نیز بر اوج دار
بانگی کشید: اناالحق
سوخت
خاکستری به چشم جهان کرد
حتی مسیح هم در اوج جلجتا
یاد از تو کرد
زیباترین
----------
نصرت رحمانی _ بیوۀ سیاه
کاش اصلا دل نداشتم.
کاش اصلا نبودم.
کاش نبودی.
کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد.
آخ مهتاب! کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم.
یا یک مشت خاک باغچه ات. کاش دستگیره اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی.
کاش چادرت بودم.
نه، کاش دستهایت بودم.
کاش چشمهایت بودم. کاش دلت بودم.
نه، کاش ریه...
خوشبختی ما،
مثلِ آب است در تور ماهیگیری
تویِ آب که حرکتش میدهی
باز میشود و پر از آب میشود
بیرونش که میکشی، خالی ست!
--------------------------------
لئو تولستوی، جنگ و صلح
بوسههای تو
گنجشکَکانِ پُرگوی باغاند
و پستانهایت کندوی کوهستانهاست!
و تنت
رازیست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با مناش در میان میگذارند!
تنِ تو آهنگیست
و تنِ من کلمهیی که در آن مینشیند
تا نغمهیی در وجود آید!
سرودی که تداوم را میتپد!
در نگاهت همهی مهربانیهاست
قاصدی که زندگی را خبر میدهد...
مگر می شود در یک نقطه ماند ؟ مگر می توان ؟ تا کی و تا چند می توانی چون سگی کتک خورده درون ِ لانه ات کز کنی ؟ در این دنیای بزرگ ، جایی هم آخر برای تو هست. راهی هم آخر برای تو هست.
در ِ زندگانی را که گِل نگرفته اند !
محمود دولت آبادی/ جای خالی سلوچ