نتایح جستجو

  1. Phyto

    سلام مخلصیم

    سلام مخلصیم
  2. Phyto

    سلام مخلصیم

    سلام مخلصیم
  3. Phyto

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    تو هنوز زنده ای؟! داستانی واقعی و بسیار بسیار شعف انگیزناک و تاثیرگذار
  4. Phyto

    :w22:

    :w22:
  5. Phyto

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    بالاخره تموم شد: http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php/652107-%D8%AF%D9%87%D9%87-%D8%B4%D8%B5%D8%AA%DB%8C! :w22:
  6. Phyto

    خوندی اون کتابی که بهت دادم؟

    خوندی اون کتابی که بهت دادم؟
  7. Phyto

    آره بابا، کلاس سومش تموم شد! :w34:

    آره بابا، کلاس سومش تموم شد! :w34:
  8. Phyto

    فاصله جواب دادنام داره کم میشه! :D چه خبر؟

    فاصله جواب دادنام داره کم میشه! :D چه خبر؟
  9. Phyto

    چرا؟!! :surprised:

    چرا؟!! :surprised:
  10. Phyto

    دهه شصتی!

  11. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_آخر داستان دهه شصتی : چشم های کور من پاهام شل شده بود ... تازه فهمیدم چرا این ساختمان ... حیاط ... مزار شهدا ... برام آشنا بود ... چند سال می گذشت؟ ... نمی دونم ... فقط اونقدر گذشته بود که ... نشستم یه گوشه و سرم رو بین دست هام مخفی کردم ... ـ خدایا ... چی می بینم؟ ... اینجا همون...
  12. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_هفتاد : سرباز مخصوص دردهای گذشته ... همه با هم بهم هجوم آورده بود ... اون روز عاشورا ... کابووس های بی امانم ... و حالا ... دیگه حال، حال خودم نبود ... بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم ... کسی زیاد بهم کار نمی داد ... همه چیز آروم بود تا سر پل ذهاب ... آرامگاه احمد بن اسحاق ...
  13. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_نهم : تشنه لبیک سریع، چشم های خمار خوابم رو باز کردم و ... نگاهم افتاد به خیابان مستقیمی که واردش شدیم ... بغض راه نفسم رو بست ... خواب و وقایع آخرین عاشورا ... درست از مقابل چشم هام عبور می کرد ... جاده های منتهی به کربلا ... من و کربلا ... من و موندن پشت در خیمه ... و اون...
  14. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_هشتم : جاده کربلا کابووس های من شروع شده بود ... یکی دو ساعت بعد از اینکه خوابم می برد ... با وحشت از خواب می پریدم ... پیشانی و سر و صورتم، خیس از عرق ... بارها سعید با وحشت از خواب بیدارم کرد ... - مهران پاشو ... چرا توی خواب، ناله می کنی؟ ... با چشم های خیسم، چند لحظه...
  15. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_هفتم : عطش همیشه تا 10 روز بعد از عاشورا ... توی حسینیه کوچک مون مراسم داشتیم ... روز سوم بود ... توی این سه روز ... قوت من اشک بود ... حتی زمانی که سر نماز می ایستادم ... نه یک لقمه غذا ... نه یک لیوان آب ... هیچ کدوم از گلوم پایین نمی رفت ... تا چیزی رو نزدیک دهنم می...
  16. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_ششم : بی تو میمیرم ضربان قلبم به شدت تند شد ... تمام بدنم می لرزید ... به حدی که حتی نمی تونستم ... علامت سبز رنگ پاسخ رو بکشم ... - بفرمایید ... - کجایی مهران؟ ... بغضم ترکید ... صدای سید عبدالکریم بود ... از بین همهمه عزاداران ... - چیزی به ظهر عاشورا نمونده ... سرم...
  17. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_پنجم : ساعت 10 دقیقه به ... رسیدم خونه ... حالم خراب بود و روانم خسته تر از تمام زندگیم ... مادر و بچه ها لباس پوشیده، آماده رفتن ... مادر با نگرانی بهم نگاه کرد ... سر و روی آشفته ای که هرگز احدی به من ندیده بود ... - اتفاقی افتاده؟ ... حالت خوب نیست؟ ... چشم های پف کرده...
  18. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_چهارم : جا مانده از وقتی یادم میاد، کربلا رفتن آرزوم بود ... حج دانش آموزی رو پای پرواز، پدرم گرفت ... - حق نداری بری ... کربلا رو هم هر بار که نیت رفتن کردم ... یه اتفاقی افتاد ... و این چندمین سالی بود که چند روز به حرکت ... همه چیز بهم ریخت ... حالم خراب بود ... به حدی...
  19. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_سوم : آشیل توی راه برگشت ... شب توی قطار ... علیمرادی یه نامه بهم داد ... - توصیه نامه است برای * ... مرتضوی گفت: تو حیفی با این روحیه و این همه استعداد ... توی مجتمع ما بمونی ... برات توصیه نامه نوشت ... گفت از تهران هم زنگ میزنم سفارش می کنم میگم کدوم قسمت بگذارنت ...
  20. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت_صد_و_شصت_و_دوم: فروشی نیست بعد از نماز، آقای مرتضوی صدام کرد ... بقیه رفتن نهار ... من با ایشون و چند نفر دیگه ... توی نمازخونه دور هم حلقه زدیم ... شروع کرد به حرف زدن ... علی الخصوص روی پیشنهاداتم... مواردی رو اضافه یا تایید می کرد ... بیشتر مشخص بود نگران هجمه ای بود که یه عده روی من...
بالا