آمده بود خانه. در کنار خانواده خیلی شاد و سرحال بود. می گفت و می خندید. آخر هفته ها همیشه از پادگان به خانه می آمد.
آن زمان من در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم. یک شب با هم سر سفره بودیم. من خیلی خسته بودم. بعد از شام رفتم و سریع خوابیدم.
نیمه های شب بود . حدود ساعت سه. با صدایی از خواب پرید! از...
آره خیلی دردسر داره ناخون پا بلند کردن. خیلی مواظب بودم به جای گیر نکنه. اما انگار کلسیمش کم اومد. خود به خود از وسط ترک برداشت:|
اما وقتی بلند میشه جون میده برای لاک زدن.
____________
احساس آرامش خیلی مهمه:دی باهات موافقم.:D
____________
نه بابا کس خاصی نیست. یکم فقط به شعر و ادبیات علاقه...
منم فقط برای عروسی اونم از روی ناچاری کفش پاشنه بلند میپوشم. هیچی مثل کفش کتونی نیست=)))
تو کلاس که فیو یه وضعیه . از سر تا ناخونه پاتو نگاه میکنن. یعنی این پسرا.... ولش نمیشه اینجا گفت:دی
________
زهرا، جون من عکس کفشتو بذار ببینیم=))):biggrin:
_________
کی مشکوکه فیو:دی بگو روشن کنم نسبتش با...
یه بار ناخونای پامو بلند کرده بود. خیلی ملیح و تو دل برو شده بود. خیلی. یعنی اگر کسی نگا به انگشتای پام میکرد سریع عاشقم میشد.
بلند کرده بودم(تو ماه محرم و صفر بود. 2 ماه تموم کوتاهشون نکرده بودم و با سوهان فرم میدادم) که وقتی بلند شد با یه رنگ قرمز جیغ لاک بزنم. خلاصه خیلی دیگه تو دل برو اینا...
چقدر امشب من و آسمان مثل هم هستیم
دل گرفته
بارانی
سرد
.
.
.
آسمان! تو بهتر از هرکسی ميداني ثانیه ها را با دلتنگي گذراندن چقدر سخت است!
امشب مرا همراهی کن تا صبح فردا
:w05: