خخخخ گفتید مسجد یاد یه خاطره جالب افتادم چندسال پیش تو مراسم شب احیا یه اخوندی بود داشت روضه میخوند انگار داشت به زور مجبورمون میکرد گریه کنیم...دوستم از بس گریه کرد گفتم هر انه از حال بره
خلاصه بنده هم شروع کردم غلط املایی اخونده رو گرفتن کم کم داشت حال دوستم جا میومد گریه هاش تبدیل به خنده شد...