نتایح جستجو

  1. saman saghari

    :gol:سلام و صد بدرود بي كران به شما و همه خرمشهريهاي عزيز

    :gol:سلام و صد بدرود بي كران به شما و همه خرمشهريهاي عزيز
  2. saman saghari

    سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش...

    سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل:king:
  3. saman saghari

    شرمنده:w10::whistle::w41:

    شرمنده:w10::whistle::w41:
  4. saman saghari

    كوي دوست

    نگات قشنگه وليكن يه كم عجيب و مبهمه من از كجا شروع كنم دوست دارم يه عالمه من و گذاشتي و بازم يه بار ديگه رفتي سفر نمي دونم شايد سفر براي دردات مرهمه تا وقتي اينجا بموني يه حالت عجيبيه من چه جوري واست بگم بارون قشنگ ونم نمه هواي رفتن كه كني واسه تو فرقي نداره...
  5. saman saghari

    كوي دوست

    روزی روزگاری ، در جزیره ای تمام احساسات با هم زندگی می کردند شادی ـ غم ، دانش و... و همچنین عشق . روزی مشخص شد که جزیره به زودی درآب فرو خواهد رفت . بنابراین همه قایقی ساختند تا جزیره را ترک کنند به جز عشق ! عشق دوست داشت تا آخرین لحظه در جزیره باقی بماند . اما هنگامی که جزیره در حال غرق شدن بود...
  6. saman saghari

    بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود از بواا بستني که مي خوا ستم10 مي...

    بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود از بواا بستني که مي خوا ستم10 مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلا صه ته دنيا همين 10 تا بود و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره نهايت دوست داشتن چندتاست ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي...
  7. saman saghari

    كوي دوست

    روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و غايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشمميذاره همه مي رن غايم ميشن تنبلي اون نزديکا غايم ميشه حسادت ميره اون ور غايم ميشه عشق مي ره پشت يه گل رز ديوانگي همه رو پيدا مي کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه که رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي...
  8. saman saghari

    سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش...

    سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل:king:
  9. saman saghari

    سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش...

    سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل
  10. saman saghari

    كوي دوست

    وقتی کسی رو دوست داری وقتی کسی رو دوست داری وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یه بار نگاش کنی به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی رو همه چی خط بکشی حتی رو برگ زندگی وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد بشه فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه...
  11. saman saghari

    كوي دوست

    اومدي بشکني بشکن از من ساده چي مونده قبل تو هر کي بوده تموم تار و پود سوزونده دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س آسمون سينه ما ، خيلي وقته بي ستاره س هميني که باقي مونده ، واسه دلخوشي تو بشکن تيکه تيکه هامو بردن ، آخرينشم تـــو بکن نميخوام بگذره عمري ، خسته شي واسه فريبم يقتو نميگيره...
  12. saman saghari

    كوي دوست

    شبي غمگين شبي باراني و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت ديدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من مي گفت تنهايي غريب است ببين با غربتش با من چه ها کرد تمام هستي ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبي به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهميد اگر چه تا ته دنيا صدا کرد
  13. saman saghari

    كوي دوست

    اگه بگم که قول مي دم تا هميشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من فقط تويي اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت مي کنم اگه بگم زندگيمو بذر بهارت مي کنم اگه بگم ماه مني هر نفس راه مني اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني ميشي برام خاطره ي...
  14. saman saghari

    بازی زندگی بازی بومرنگهاست. مراقب بومرنگ خود باشیم که به کدام طرف پرتاب می‏شود.

    بازی زندگی بازی بومرنگهاست. مراقب بومرنگ خود باشیم که به کدام طرف پرتاب می‏شود.
  15. saman saghari

    كوي دوست

    بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من نگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزد تو گرمم کن به...
  16. saman saghari

    كوي دوست

    ز چشمت اگر چه که دورم هنوز پر از اوج و عشق و غرورم هنوز اگر غصه بارید از ماه و سال به یاد گرشته صبورم هنوز...
  17. saman saghari

    كوي دوست

    قصه برگ و باد ( خدا ) قصه برگ و باد ( خدا ) :king: آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم آخه من میون برگا فقط تنها...
  18. saman saghari

    به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم...

    به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم
  19. saman saghari

    به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم...

    به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم
  20. saman saghari

    كوي دوست

    سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا برجاست سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست تو يك روياي كوتاهي دعاي هر سحر گاهي شدم خواب عشقت چون مرا اينگونه ميخواهي من ان خاموش خاموشم كه با شادي نمي جوشم ندارم هيچ گناهي جز كه از تو چشم نمي پوشم دو غم در شكل اوازي شكوه اوج پروازي نداري هيچ گناهي...
بالا