ببین عزیز اون سه شنبه ای که اومدی دانشگاه (هفته قبل) ساعت 5 با حمید جلوی پله ها ته سالن داشتی حرف میزدی، من و سالار و مورتضی جلوت رو صندلی ها نشسته بودیم من اون گنده بودم که پیرهن سفید راه راه پوشیده بودم.
اگه قدیمی ترشو بخوای دو ترم پیش سر مواد من و حمید همیشه کنار هم ردیف اول میشستیم یه بار هم...