روزي حضرت سليمان (ع ) در کنار دريا نشسته بود،نگاهش به مورچه اي افتاد که دانه گندمي را باخود به طرف دريا حمل مي کرد.
حضرت سليمان (ع) همچنان به او نگاه مي کرد که ديد او نزديک آب رسيد. در همان لحظه قورباغه اي سرش را از آب دريا بيرون آورد و دهانش را گشود.مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به...