من مریضت شدم ...
تاریخها را گم میکنم... فقط یادم هست که این را باد از من میدزدید .. و جمله هایم به دست موشهای کوری که بر واژه هایم پرسه میزنند ، جویده می شد ...
من مریضت شدم زیر بارون..
باران بی گناه بود.. من خیلی وقت بود تنها بودم...حتی قبل از تولدم .... فقط خواستم همه چیز را گردنِ عشق...