نتایح جستجو

  1. zakari

    http://www.dezeen.com/2010/05/15/uae-pavilion-at-shanghai-expo-2010-by-foster-partners/ سلام...

    http://www.dezeen.com/2010/05/15/uae-pavilion-at-shanghai-expo-2010-by-foster-partners/ سلام مامانی اینم یکی مربوط به کار شما ایشالا به دردت بخوره....البته طبق معمول فاقد دیتیل میباشد!!!
  2. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    مرد جوان و کشاورز مرد جوان و کشاورز مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد. باور کردنی نبود بزرگ...
  3. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    سوتی در اولین روز کاری سوتی در اولین روز کاری مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و گفت: ” یک فنجان قهوه برای من بیاورید.” صدایی از آن طرف پاسخ داد: ” شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی ؟” کارمند تازه وارد گفت...
  4. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    روزی يک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب...
  5. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    پــروانه و پیــله پــروانه و پیــله مردی شاخه ای را که یك پیله پروانه در آن انتظار تولد را می کشید، پیدا كرد و با خود به خانه برد یك روز سوراخ كوچكی در پیله پروانه ظاهر گشت او نشست و ساعتهای متمادی به تلاش غریزی بدن پروانه گرداگرد آن روزنه کوچک را تماشا کرد به نظر می رسید که تولد پروانه خارج...
  6. zakari

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1964073#post1964073 کجایی خواهر خوبی؟بیا ببین تاپیک راه...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1964073#post1964073 کجایی خواهر خوبی؟بیا ببین تاپیک راه انداختیم در حد............از شدت بار داره میترکه....
  7. zakari

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1964073#post1964073 مامانی بیا ببین با آقا حمید چه...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1964073#post1964073 مامانی بیا ببین با آقا حمید چه تاپیک پرباری راه انداختیم...مطلب جدیدم داشتی تقلب برسون!!!!!!!!!!!!
  8. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    حالگیریه باحال حالگیریه باحال دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد. پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون: لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام...
  9. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    اثبات نبود شیطان اثبات نبود شیطان آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به يك چالش ذهنی کشاند. آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد" استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟" شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"...
  10. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    امان امان امان امان امان امان معلم داشت جريان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى اين که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت بچه‌ها! اگر من روى سرم بايستم، همان طور که مى‌دانيد خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود. بچه‌ها گفتند: بله معلم ادامه داد: پس چرا الان که ايستاده‌ام خون در...
  11. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    امان از این بچه ها امان از این بچه ها عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون...
  12. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    امان از این بچه ها امان از این بچه ها يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد. از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟ مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من...
  13. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    امان از این بچه ها امان از این بچه ها دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد. معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجودى که پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟ معلم...
  14. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    داستان رز داستان رز در اولين جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست كه كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نشده ايم، برای نگاه كردن به اطراف ايستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانه‌ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن كوچكی را ديدم كه با خوشرويی و لبخندی كه وجود بی‌عيب او را...
  15. zakari

    سلام اینجاییی فایل روستا رو برات میلیدم برو ببین راستی مقطع کشیدهه رو دوباره پی دی اف بگیر چون...

    سلام اینجاییی فایل روستا رو برات میلیدم برو ببین راستی مقطع کشیدهه رو دوباره پی دی اف بگیر چون یه سری تغییرات داشته مرسی
  16. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    کاملاً واقعیست کاملاً واقعیست بيست و شش آوريل سال 2003 بود که «آرون رالستون» براي کوهنوردی به تنهايي از شهر خارج ميشود ولي از شانس بد او کوه ريزش ميکند و دست او زير تخته سنگي گير ميکند.او با اين اميد که کسي به کمک او خواهد آمد شش روز را به انتظار کمک ميماند ولي روز ششم احساس ميکنيد که دستش به...
  17. zakari

    ممنون...قابلی نداشت...;)

    ممنون...قابلی نداشت...;)
  18. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . . پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه "...
  19. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    به این میگن مهندس به این میگن مهندس يک برنامه‌نويس و يک مهندس در يک مسافرت طولانى هوائى کنار يکديگر در هواپيما نشسته بودند. برنامه‌نويس رو به مهندس کرد و گفت: مايلى با همديگر بازى کنيم؟ مهندس که مي‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشيد...
  20. zakari

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    گــاو گــاو فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند. بر طبق گفته های "استاد" تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما "فرصت یادگیری" و یا "آموزش دادن" را می دهند. در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که...
بالا