در عرض يک دقيقه مي شه يک نفر رو خرد کرد... در يک ساعت مي شه يک نفر رو دوست داشت و در يک روز فقط يک روز مي شه عاشق شد ولي يک عمر طول مي کشه تا کسي رو فراموش کرد
سلام خوبی
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ...
به کسي توجه نمي کنه ...
از کسي خجالت نمي کشه ...
مي باره و مي باره و ...
اينقدر مي باره تا آبي شه ...
آفتابي شه ...!!!
کاش ...
کاش مي شد مثل آسمون بود ...
کاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي ...
بعدش هم...
سلام خوبی .
كشتي در حال غرق شدن بود كه نا خدا فرمان خروج داد ،مردها حمله كردن كه برن ، ناخدا گفت خجالت بكشيد،زنها مقدمند!
زنها ضمن تشكر از ناخدا يكي يكي پياده شدن، بعد ناخدا گفت آقايون حالا ميتونيد پياده شيد ، كوسه ها به اندازه كافي سير شدن !!!
به سلامتي همه آقايون
سلام سلام خوبید سر حالید
گنجشک کنج آشيانه اش نشسته بود.
خدا گفت: چيزي بگو !
گنجشک گفت: خسته ام.
خدا گفت: از چه ؟
گنجشک گفت: تنهايي، بي همدمي. کسي تا به خاطرش بپري، بخواني، او را داشته باشي.
خدا گفت: مگر مرا نداري ؟
گنجشک گفت: گاهي چنان دور مي شوي که بال هاي کوچکم به تو نمي رسند .
خدا گفت: آيا...
گنجشک کنج آشيانه اش نشسته بود.
خدا گفت: چيزي بگو !
گنجشک گفت: خسته ام.
خدا گفت: از چه ؟
گنجشک گفت: تنهايي، بي همدمي. کسي تا به خاطرش بپري، بخواني، او را داشته باشي.
خدا گفت: مگر مرا نداري ؟
گنجشک گفت: گاهي چنان دور مي شوي که بال هاي کوچکم به تو نمي رسند .
خدا گفت: آيا هرگز به ملکوتم نيامدي ؟...
گنجشک کنج آشيانه اش نشسته بود.
خدا گفت: چيزي بگو !
گنجشک گفت: خسته ام.
خدا گفت: از چه ؟
گنجشک گفت: تنهايي، بي همدمي. کسي تا به خاطرش بپري، بخواني، او را داشته باشي.
خدا گفت: مگر مرا نداري ؟
گنجشک گفت: گاهي چنان دور مي شوي که بال هاي کوچکم به تو نمي رسند .
خدا گفت: آيا هرگز به ملکوتم نيامدي ؟...