نتایح جستجو

  1. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است در تنگ قفس باز است و افسوس كه بال مرغ آوازم شكسته است نمیدانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گه می نوازد گهی در خاطرم می جوشد این وهم ز رنگ آمیزی غمهای انبوه كه در رگهام جای خون روان...
  2. M

    مشاعرۀ سنّتی

    در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم خُم مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود
  3. M

    ****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****

    صفحه 528 _آیه 45 تا 62 سوره نجم-آیه 1 تا 6 سوره قمر<سجده واجب>
  4. M

    مشاعرۀ سنّتی

    مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد حافظ
  5. M

    مشاعرۀ سنّتی

    شبی را تا سحر با من بمان تا خوب دریابی اگر از عشق دورم من دلیل سنگ بودن نیست مرا دردیست کز جانم نفس را میکشد بیرون نمیدانی که هر قهری نشان جنگ بودن نیست؟! بداهه
  6. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه از من جدایی می‌کند شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا جای دیگر روشنایی می‌کند سعدی
  7. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نگاه کن به غزالان اهلی چشمم دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست ...
  8. M

    مشاعرۀ سنّتی

    روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست مثل تنهایی من قد بلندی داری ...
  9. M

    مشاعرۀ سنّتی

    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
  10. M

    .....:smile:

    .....:smile:
  11. M

    آره، حواسم به این نبود اصلا...اما حذف باشه مشکلی پیش نمیاد

    آره، حواسم به این نبود اصلا...اما حذف باشه مشکلی پیش نمیاد
  12. M

    مشاعره با اشعار بداهه ...

    من از این درد سرشارم که می آیی ولی من همچنان در حسرت یک دیدن آهسته می مانم تو می آیی ولی افسوس هر لحظه غبار سنگ سرد روی قبرم را نمیساید کمی آرامش ِدستانِ گرمی آه از سنگین غبارِ سنگِ دردآلودِ بی پایانِ این بیدادِ تنهایی
  13. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یک شب برایش تا سحر “گلپونه ها” خواندم تنها به لبخندی مرا دیوانه می دانست فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای “من مانده ام تنهای تنها” را نمی دانست!
  14. M

    مشاعرۀ سنّتی

    :D دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد مجموعه ایست از رگ و اینجور چیـزها چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ پس دست می زنم بـــه تمامی جیزها! ...
  15. M

    مشاعره با اشعار بداهه ...

    دوستان خوبم majid@bnd و pearan عزیز اینجا هم همون قانون سنتی مشاعره در جریانه که با حرف آخر شعر قبلی باید شعر بگید. من را به نام هرچه می خواهی صدا کن من را همین بس با صدایت جورباشم من از همین حالا لغایت تا دم مرگ می خواهمت حتی اگر در گور باشم
  16. M

    مشاعرۀ سنّتی

    سلام : ) دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟ بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟ انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی ...
  17. M

    [ گفت و گو ] - دکتــری مهندسی شیمی

    صفحه اول: تقدیم قطره­ای آب به دریا و شراره ­ی یک شمع به خورشید بیش از آنکه گویای سپاس و قدردانی باشد، مایه شرمندگی است. تقدیم به بیکران مهر و عطوفت مادرم تنها در آغوش بی­دغدغه اوست که از غروب می­گریزم و به تماشای سپیده­ها می­روم. آرامش جانم، هر دم، از نوازشگر دستانش متولد می­شود. او که از...
  18. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نه آغوشی، نه حتی پاسخِ گرمِ سلامم...، آه چگونه حس نباید کرد سرمای زمستان را؟! تو وقتی می رسی که فرصت لب باز کردن نیست و در خود می کُشم من آرزوهای فراوان را
  19. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تمامِ خانه، پیچِ کوچه ها، طولِ خیابان را ... به یادت کوه ها و دشت ها را و بیابان را ... برای دیدن چشمت، دلم تنگ است و دنیا تنگ شبیه برّه ای کوچک که گم کرده ست چوپان را ...
بالا