Eternity….
In the last moments of each journey
I check my all in the mirror:
-This dark soil, this earth, on my tired feet
-This shortness of sky, beyond my closed eyes
But, heart’s god
In the last journey,
In the mirror except the two eternal bounds
except Erath and Sky
Nothing is...
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتیکو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره...
گورکن گفت: "وزغ خودخواه و سبک سر باز هم دچار غرور ثروتش شده و قصد دارد باز هم ماشیش را عوض کند. باید مدتی با او زندگی کنیم تا او را سر عقل بیاوریم."
داستان "باد در شاخه های بید" داستان ماجرا جویی های سرخوشانه ی وزغ، موش آبی، موش کور و گورکن و بازی و شیطنت آنها در میان قایق ها و لذت بردن از...
آن درهم ریخته است. از اتومبیل و قطار و سردابه های قرون وسطی هم زمان با هم سخن گفته می شود. واقعیت های بیرونی گاهی با خیال پردازی های درونی در هم می آمیزد. وزغ با آن اندازه کوچک به آسانی لباس زن رختشوی را می پوشد و
از فاصله های اجتماعی گذر می کند و خواننده کتاب خوان از این سبک هنرمندانه نگارش لذت می برد. در نثر کتاب دوگانگی هنرمندانه ای وجود دارد. در یک پاراگراف از ابتدا تا انتها، زبان گاه ساده است و گاه به ادبیات کهن پهلو می زند. گاه شاعرانه است و گاه طنزی تیز و پنهان دارد. اهمیت دادن به دوستی، از خود...
خانه ات زيباست
نقش هايت همه سحرانگيز است
پرده هايت همه از جنس حرير
خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست
جاي ماندن هم نيست
بايد از كوچه گذشت
به خيابان پيوست
و تكاپوي كنان
عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد
عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتیکو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره...
از کسانیکه از من متنفرند سپاس ،
آنها مرا قویتر میکنند.
از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم،
آنان قلب مرا بزرگتر میکنند ....
از کسانیکه مرا ترک میکنند متشـکرم،
آنان بمن می آموزند
که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست .
از کسانیکه با من میمانند سپاسگذارم،
آنان بمن معنای
دوست واقعی را نشان میدهن
che tapike khubi
man ye ketabo behet moarefi mikonam
kheyli asheghe in ketabam yani in ketabo 7 sal pish khoondam va bade oon harchi ketab khundam be un naresid
bad dar miane shakhe haye bid
asare Kenneth Grahame
mamnoon babate tapike khubetun