درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
در این کلبه ما همگی خوبیم
در کلبه ما عشق است غم است و تنهایی
و گاهگاهی سکوت به ما سر میزند
من نگرانم نیستم ... چون
خدا ، خدایی میکند
و عشق، حکمرانی.
آرزو دارم در آسمان شبهایت خورشید(...) را نظاره کنی.بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.
درود.
دست هایم را با آب میشویم
چشم ها را با اشک
تنم را با گرمی آفتاب مردادی
ولی در این دنیای فانی
سوالی مانده ما را بی جوابی
چه چیزی میتوان دل را بشوید؟
دلی پر ز گمراهی و تباهی
که هاتف از جانب آن رب بیامد
دلت را با توبه شوی و گو ،سلامی.
(javaza).
بدرود.