نتایح جستجو

  1. mohmad20

    عشقم به پای فاخر تو ریزم دستم به جام مفتخرگلت بگیرم با آن همه سعی و...

    عشقم به پای فاخر تو ریزم دستم به جام مفتخرگلت بگیرم با آن همه سعی و کوشش نهایت آبشار لحظه ای گل لبت ببوسم.
  2. mohmad20

    ّهمآغوشی مــردمان پنداریست عاشقانه در شوق دوست میدارمت...

    ّهمآغوشی مــردمان پنداریست عاشقانه در شوق دوست میدارمت ای آزادی پایت در سلول های سرخ پر خــون بـــوســـیدنی است.
  3. mohmad20

    پشت این خانه حکایتی جاریست صدائی از فـردا اوج می گیرد از آمد و...

    پشت این خانه حکایتی جاریست صدائی از فـردا اوج می گیرد از آمد و رفت چشمها مردمکان آزادی لبخندی می زنند گل سرخی پرتاب می شود.
  4. mohmad20

    قابل شما رو نداره میخوای بدم به شما

    قابل شما رو نداره میخوای بدم به شما
  5. mohmad20

    ممنون از متنی که برام فرستادی میتونم سوالی بپرسم ازتون *

    ممنون از متنی که برام فرستادی میتونم سوالی بپرسم ازتون *
  6. mohmad20

    جائی شنیده بودم وقتی که سکوت می ترکد شاعر لبخندی همچو گل بر روی لب هایش می نشیند و...

    جائی شنیده بودم وقتی که سکوت می ترکد شاعر لبخندی همچو گل بر روی لب هایش می نشیند و دیوارهای کبود از هجوم صدا فرو می ریزند.
  7. mohmad20

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک...

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک وصله ی ناجور دگر بر تن کوه
  8. mohmad20

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک...

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک وصله ی ناجور دگر بر تن کوه
  9. mohmad20

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک...

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک وصله ی ناجور دگر بر تن کوه
  10. mohmad20

    شبي به دست من از شوق سيب دادي تو نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو تو آشناي دل خسته ام نبودي...

    شبي به دست من از شوق سيب دادي تو نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف و درد را به دل اين غريب دادي تو
  11. mohmad20

    نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست بشنو از دل ، دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل...

    نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست بشنو از دل ، دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه ی دلبر شود
  12. mohmad20

    وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از...

    وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد
  13. mohmad20

    تو تنها باش و من تنهای تنها که دارم وقت تنهایی سخن ها نگاه عاشقم تا آسمانهاست مرا تا عرش اعلا...

    تو تنها باش و من تنهای تنها که دارم وقت تنهایی سخن ها نگاه عاشقم تا آسمانهاست مرا تا عرش اعلا نردبان هاست نماز خلوتم را صد قنوت است کلام شعر تنهایی سکوت است
  14. mohmad20

    حرفهاي ما هنوز ناتمام... تا نگاه مي کني وقت رفتن است بازهم همان حکايت هميشگي ! پيش از آنکه با...

    حرفهاي ما هنوز ناتمام... تا نگاه مي کني وقت رفتن است بازهم همان حکايت هميشگي ! پيش از آنکه با خبر شوي لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود ای دریغ و حسرت همیشگی ... ناگهان چقدر زود دير مي شود! قیصر امین پور
  15. mohmad20

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک...

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک وصله ی ناجور دگر بر تن کوه
  16. mohmad20

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک...

    فرهاد فراوان شده در دامن کوه شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه هرثانیه می شتابد از جانب دشت یک وصله ی ناجور دگر بر تن کوه
  17. mohmad20

    بخندبه لب دارم آکنده ی ازدردم سردو خاموشم بیا بی توخزان زردم تا کی کنم مدارا من دردی حزین دارم...

    بخندبه لب دارم آکنده ی ازدردم سردو خاموشم بیا بی توخزان زردم تا کی کنم مدارا من دردی حزین دارم شکر گویم خدا را که یاری چنین دارم بی ت�
  18. mohmad20

    قابل شما رو نداشت

    قابل شما رو نداشت
  19. mohmad20

    سلام امید وارم حال شما پذیرایی باشه

    سلام امید وارم حال شما پذیرایی باشه
  20. mohmad20

    چرا باران نمي بارد چرا بلبل نمي خواند چراغوغا به دل دارم چرا خسته ز دنيايم چرا دنياي من...

    چرا باران نمي بارد چرا بلبل نمي خواند چراغوغا به دل دارم چرا خسته ز دنيايم چرا دنياي من تاريك و من سوداي غم دارم چرا دلواپ
بالا