اخرین نفس مازیار فلاحی
تــو نگو که خیال محاله
رفتنت واسه این دل تنها
یه سوال ِ بی جواب ِ
مث خواب ِ یه عذاب ِ
نمیدونی چه تیره و تاره
حال قلبی که از تــو و دوریت
بی قراره بی قراره
نگو دیره که نمیره
آخرین نفسام ِ و بی تــو
دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بزار این دم آخر
از چشات...
یادگاری رضا صادقی
توي چشمات ميشه گم شد
وقتي تو فكر فراري
سوسوي شب لب دريا
از تو مونده يادگاري
شعر و شرم و شوق و شرجي
همه شاهدن كه بودي
لحظه ها رو لحظه لحظه
من و تو باهم مي خونديم
تو وجودت مهربونه
مهربون مثل عبادت
واسه من كه از تو دورم
كه به رويات كردم عادت
نفسي كه بند جونه
جون تازه واسه بودن...
منو بارون رضا صادقی:
سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالیم
عیبی نداره می دونم باعث این جداییم
رفتم که شاید رفتنم فکرتو کمتر بکنه
نبودنم کنار تو حالتو بهتر بکنه
لج کردم با خودم اخه حِسِت به من عالی نبود
احساس من فرق داشت باتو دوست داشتنِ خالی نبود
بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به...
اینجا که من رسیده ام …
ته دنیای بدون تو بودن است!!
همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!
خوب تماشا کن…
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …
تو باش و دل من و همه فریادهایی که …
و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟
و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!
و هنوز دست و پا میزنند
ذهن خسته ام…
قلب درمانده ام…
چشمان بهت زده ام…
حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!