سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا...
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب آرزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را...
شعر زیر را به نام "اصفهان" از شاعر معاصر "مهدی سهیلی" ، تقدیم می کنم به همه ی اصفهان دوستان عزیز:
اصفهان اي اصفهان من تشنه ی زاينده رودت
هر زمان گويم سلامت هر نفس خوانم درودت
من به قربان تو و گل هاي زرد و سرخ و سبزت
جان فداي آسمان آبي و ابر كبودت...