وقتى رسول محبوب من به خانه درآمد، انگار خورشيد پس از چهل شام تيره، چهل شام بيصبح از بام خانه طلوع كرده باشد، دلم روشنى گرفت و من روشنى را زمانى با تمام وجود، با تكتك رگهايم احساس كردم كه نور حضور تو را در درون خويش يافتم.
آن حالات، حالاتى نبود كه حتى تصورش هم از كنار ذهن و دل من عبور...