زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند.
آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.
روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛
مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد...