دود میخیزد ز خلوتگاه من / کس خبر کی یابد از ویرانهام؟
با درون سوخته دارم سخن / کی به پایان میرسد افسانهام؟
دست از دامان شب برداشتم / تا بیاویزم به گیسوی سحر.
خویش را از ساحل افکندم در آب،/ لیک از ژرفای دریا بی خبر.
بر تن دیوارها طرح شکست./ کس دگر رنگی در این سامان ندید.
چشم میدوزد خیال روز...