شوتی
صدائی كه از ناودان شنيده ميشد نشان از شدت گرفتن بارانی داشت كه از بعد از ظهر شروع شده بود . مادر تکه پلاستیکی روی سرش كشيد و تا در حياط رفت، صدایش را میشنیدم که با خود میگفت: خدایا امشب بارونته نبار ! به اتاق برگشت و بمن گفت: دختر ، هوا داره تاريك ميشه ، نميدونم چرا بچه هام نیامدند ...