hadi2643

hadi2643

کاربر بیش فعال
عضویت
آخرین بازدید
ارسال ها
275
پسندها
481
امتیاز
64

ارسال های پروفایل ارسال ها درباره

  • hadi2643
    یکی از دوستام که الان مهندس آی تی هستش میگفت اولین تجربه ما در سایت دانشگاه ایطوری بود که برای نشون دادن مهارت کامپیوتری و مخ زدن آکادمیک،با دوستم رفتیم کنار دختر خانم نشستیم.دکمه کیس رو زدیم روشن نشد، دوباره زدیم نشد، اومدیم بار سوم بزنیم دیدیم دختره داره بهت زده نگامون میکنه فهمیدم دکمه کیس اونو زدیم،کامپوترشو خاموش کردیم
    hadi2643
    اگه فکر یه هم صدایی بیا با عشق صدام بکن
    تو من و این جور دیوونه کردی بیا فکری برام بکن
    تو تک و تنها تو جاده ی عشق قدم گذاشتی بی همسفر
    آخه مسافر دوستت دارم من بیا من و با خودت ببر
    بیا که رو لب هام خنده بکاری شادی بیاری برای من
    hadi2643
    ما ز فردا نگرانيم که فردا چه کنيم
    زير اين بار گرانیم که جان را چه کنيم
    تو ز من ثانيه هايی که نه از آن من است ميخواهی
    آتشی را که نه در جان من است میخواهی
    hadi2643
    کسی غیر از تو نمونده اگه حتی دیگه نیستی
    همه جا بوی تو جاری خودت امّا دیگه نیستی
    نیستی امّا مونده اسمت توی غربت
    شبونه میون رنگین کمون خاطرات عاشقونه
    آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسیهام
    خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسیهام
    hadi2643
    دیدید بعضی جملات انگیزشی میگن هیشکی مث خودت پشتت نمیمونه اما بعضی وقتا همون خودت از پا میوفته و دیگه نمیتونی یعنی توانش رو نداری پشت خودت هم بمونی و این بده ...
    hadi2643
    یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمی داند
    نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم
    ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
    به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم
    ولی افسوس او گل را به زلف کودکی اویخت تا اورا بخنداند
    صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
    بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم
    ولی ناگه ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید
    hadi2643
    بعضی وقتا هست که آدم جایی میره نزدیکه اونی که دوستش داره اما اون خبر نداره فقط اون آدم با خودش میگه چقدر خوبه تو هوایی نفس میکشم که الان اونم همونجاست حتی اگر ندونه، حتی اگر ...
    hadi2643
    قصه اينجوری شروع شد !!
    که تو بیقراری من تو رسيدی منو دیدی…
    مثل خورشيد تو تابيدی
    به تن مرده عشقم تو دميدی منو ديدی
    قصه اينجوری شروع شد
    اون سوار خسته راهی که کشيدی ..
    تا دم کوچه احساسو پريدی منو ديدی !!
    قصه اينجوری شروع شد…
    hadi2643
    زمانی طعم واقعی تنهایی رو چشیدم که به گلدون توی پذیرایی گفتم: من میرم آشپزخونه واسه خودم چای بریزم، میخوای واسه توام آب بیارم؟
    hadi2643
    یادش بخیر
    سالهای پیش اینجا چقدر شلوغ بود مثل راهروهای دانشگاه، همه از همه جای ایران بودن چقدر شاد بود اینجا همه میگفتن میخندیدن اما الان بری تو لیست دوستات از اون همه دوست یکی دو دونه بیشتر اینجا نمیان اونم در حد یه نگاه به پروفایل و میرن
    کاش ارزش بودن ها رو میدونستیم.
    راستی نظر شما چیه خوشحال میشم نظرتون رو بدونم.
    • Like
    واکنش ها: junior Engineer و eterno
    مشاهده نظرات قبلی...
    eterno
    eterno
    هر وقت میام اینجا، یاد اون صدای نابودکننده‌ی اینترنت دیال‌آپ میفتم🤣
    تا دوتا خونه اونطرف‌تر صدا میرفت،مخصوصا وقتی میخواستم از اینترنت رایگان دو شب به بعد استفاده کنم، نصفه شب که صداش بلند میشد، حکم تیر داشت انگار😂😂😂
    hadi2643
    hadi2643
    یادمه هرکی اینترنت پرسرعت داشت مثل کسی بود که لندکروز ۲۰۲۵ فول داره انقد کلاس میزاشتن
    چقدر ناخون کشیدیم روی هاشورهای یوزر و پسورد دیال آپ
    eterno
    eterno
    آره دقیقا🤣
    البته ما هم زود adsl گرفته بودیم، جزو همون لندکروزدارها بودیم🤣
    hadi2643
    به این فکر کن:
    شاید کسی که کارش بهت افتاده از خدا خواسته کمکش کنه خدا ترو سر راهش گذاشته.
    ساده از کنار مسائل رد نشیم
    hadi2643
    یه وقتایی هست آدم شرمنده خودش میشه اون موقه هاست که میبینه هر چی تلاش کرده که با اونی که دوستش داره همه جوره راه بیاد اما اون اصلا توجهی بهش نکرده و اون مونده و حسرت اون زمونها و یه دل شکسته و یکی که اصلا حواسش به اینها نبوده . . . این بده
    (ارنست شومی)
    hadi2643
    یه روزی گله کردم من از عالم مستی
    تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
    من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
    تو قهر کردی و قهرت مصیبت شدو بارید
    پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم
    آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
    hadi2643
    خیلی وقت بود تنها شده بودم اما او نمی‌دانست که آخرین و تنهاترین کسی است که می‌تواند این تنهایی را بشکند
    اما او گفت نه. . .
    (آلفرد آدام 1980)
    hadi2643
    سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
    کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد
    کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
    که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
    تو با دلتنگیای من تو با این جاده هم دستی
    تظاهر کن ازم دوری تظاهر میکنم هستی
    hadi2643
    بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم
    و شورانگیز و شوق آلود به دامان شقایق ها بیاویزم
    بدزدم تیشه ی فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی
    بنای سنگی غم را فرو ریزم
    hadi2643
    دلتنگ که باشی آدم دیگری میشوی
    خشن تر
    عصبی تر
    کلافه تر
    و تلختر
    با اطراف هم کاری نداری
    همه اش را نگه میداری
    دقیقاسرهمان کسی خالی میکنی که دلتنگش هستی
    و این انصاف نیست . . .
    hadi2643
    شما می دونید بی کسی چیه ؟
    بی کسی اون نیست که کسی دور و برت نباشه بی کسی اونه که همه دورتن اما تو کسی پیدا نمیکنی بهش اعتماد کنی که محرم حرفات و درد دلهات باشه و این بده ...
    hadi2643
    غبار دلتنگی را از تنت بتکان
    بلند شو ای دل
    اینجا کسی برای تنهاییت
    تره ام خورد نمی کند
    hadi2643
    دلتنگ ها بهتر میدانند

    که خواب یک نیاز نیست

    تنها یک بهانه است !

    تا آدمی به شب پناه ببرد
    hadi2643
    یه زبون مثل کلیده میتونه قفل همه چیز رو باز کنه یا همه چیز رو قفل کنه.
    باید بیشتر مراقب زبونمون باشیم اول خودم...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا