بارون و دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارون و دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرن توی یه آه
شونه به شونه می رفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
انسانهایی هستند که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند….
که تورا فرو بریزند….
تا تو را انکار کنند…….
تا از رویت رد شوند…..
مراقب همه اینها باش
دست روزگار تو را هل میدهد،
اما اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی…
اوج میگیری….
به همین سادگی…
امروز را دریاب چشم فردا کور است.
جان من سخت نگیر….
رونق عمر جهان چند صباحی گذر است.
قصه بودن ما برگی از دفتر افسانه ای راز بقاست……
دل اگر میشکند…..گل اگر میمیرد…..
و اگر باغ به خود رنگ خزان میگیرد….
همه هشدار به توست…….
جان من سخت نگیر…
زندگی کوچ همین چلچله هاست.