Tybe Engineer
پسندها
3,048

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تو معاصرا هم قیصر امین پور دست دارم. وقتی تو نیستی

    نه هست های ما چونان که بایدند

    نه باید ها

    مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم

    عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم

    باشد برای روز مبادا

    اما در صفحه های تقویم

    روزی به نام روز مبادا نیست

    آن روز هرچه باشد

    روزی شبیه دیروز

    روزی شبیه فردا

    روزی درست مثل همین روزهای ماست

    اما کسی چه میداند

    شاید امروز نیز روز مبادا باشد...
    دیوان شمس و یسری گرفتم خوندم نه همشو .بعضی جاهاشو. علامه جعفری خیلی از مولوی تو صحبت هاشون می گن . یه کتاب دارن نفسیر مثنوی معنوی مولوی.
    امروز خیلی در گیر این بیت بودم.......... من در تو گریزان شدم از فتنه ی خویش

    مـــن آن تــــوام مرا به مـــن بــــاز مده
    گاه می اندیشم...
    چندان هم مهم نیست
    اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
    همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
    وخدایی که زلال تر از باران است
    و تاخدا هست و نفس ،" لبخند بزن"؛ که خداعاشق لبخند توست

    بفهمان به تمام ارکان زندگی ؛ که تا هستی هست ، زندگی باید کرد
    یه سر به تالار مسابقات فرهنگی بزنید
    مسابقه شروع شده واسه خودتون تبلیغ کنید


    سلام دوست خوبم :gol:
    با آرزوی قبولی عزاداری هایتان :gol:
    شما دعوت هستید در صورت تمایل گوشه ای از مراسم عزاداریتان را به ما نشان دهید:gol:
    از خانه بیرون می زنم اما كجا امشب
    شاید تو می خواهی مرا در كوچه ها امشب
    پشت ستون سایه ها روی درخت شب
    می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب
    می دانم اری نیستی اما نمی دانم
    بیهوده می گردم بدنبالت � چرا امشب ؟
    هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
    نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
    ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف
    ایكاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
    هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
    حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
    امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
    بشكن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
    گشتم تمام كوچه ها را � یك نفس هم نیست
    شاید كه بخشیدند دنیا را به ما امشب
    طاقت نمی آرم � تو كه می دانی از دیشب
    باید چه رنجی برده باشم � بی تو � تا امشب
    ای ماجرای شعر و شبهای جنون من
    آخر چگونه سركنم بی ماجرا امشب
    با همه ی بی سر و سامانی ام
    باز به دنبال پریشانی ام
    طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
    در پی ویران شدنی آنی ام
    آمده ام آن لحظه ی توفانی ام
    دلخوش گرمای كسی نیستم
    آماده ام تا تر بسوزانی ام
    آمده ام با عطش سالها
    تا تو كمی عشق بنوشانی ام
    ماهی برگشته ز دریا شدم
    تا كه بگیری و بمیرانی ام
    خوبترین حادثه می دانمت
    خوبترین حادثه می دانی ام
    حرف بزن ابر مرا باز كن
    دیرزمانی است كه بارانی ام
    حرف بزن حرف بزن سالهاست
    تشنه ی یك صحبت طولانی ام
    باشه طیبه جان آروم باش.خب هرکس یه اخلاقی داره.دیگه باید با همه جور آدم برخورد داشته باشیم دیگه.
    بی خیال.:gol::gol:
    خب عزیزم وب نوشتت تو سایت همگانیه.عادیه که بیاد مطلبتو بخونه.
    الدرم بلدرممم بکنه بازم نظرشه.فحشم بده بازم نظرشو داده البته با یکم شخصیت نشون دادن.
    طیبه نگفتی یارو کیه .
    گفتی این یارو نمیدونم حرفارو از کجاش درمیاره .گفتم یارو کیه جواب ندادی.
    دوستت دارم اما
    به اندازه تمام هستی از تو بی نیازم...
    و فکر میکنم این زیباترین نوع دوست داشتن است
    دوستت دارم! بی آنکه ببینمت...
    و بی آنکه موهایم در مسیر نفس هایت به تلاطم آیند،
    و گرمای نگاهت آتشی شود در یخبندان زمستانی قلبم
    به تو که فکر می کنم زیبا می شوم! و...
    می دانم که نمی بینی ام
    مهربان می شوم، با همه مهربانی می کنم و می دانم هیچ یک از آنها تو نیستی
    من با تو دریا می شوم... بزرگ و سخاوتمند....
    دریایی که از جاذبه تو جزر و مد دارد، تو که در وسعت آسمان نا پیدایی...
    عمیق نفس میکشم! نکند هوا به نفس های تو آغشته باشد و از دستش بدهم...
    خوب همه جا را می بینم... همه کس را میفهمم... فرصتی باشد که ادراکم با احساس تو تلاقی کند...
    می بینی؟ من با تو کامل می شوم! و بی نیازم از تو، به اندازه تمام هستی...
    این تضاد را هم دوست دارم...
    میدانی...
    کسی که با تو میشوم را دوست دارم!
    خخخخخخخخخخخ باز چشم بابا بابک رو دور دیدی
    خخخخخخخخخ
    که چی بشه عکست رو پخش کنی
    باش اگه به بابا نگفتم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا