اهان.. از اون لحاظ.. اره منم همینطورم گاهی اوقات.
ای بابااااااا.. این کارو نکن.. بزار موهات باز باشه.. من هرچی مامان میگه گیره بزن.. خونه رو پر مو کردی.. میگم نمیتونم.
من از خدااااااااااامه.. از پنجره با یه تیر خلاصت میکنم.
اوخ اوخ اوخ.. بیچاره اون یکی..
اره دیگه.. وقتی بهت خوش بگذره اینطوری برام شعر میخونی.. بزار به کار بگیرنت.. اون وقت معلوم میشه..
اخه یه سریاش فقط کل کله.. منم اعصاب ندارم.
اووووووخییییییییی.. اوخییییییی نازی.. نازی.. ... تو که همیشه خراب میشه.. کاره همیشه ته.... :biggrin:
نه تو یه چیزیت شده.. چیزی خورده تو سرت؟؟ :surprised:
وقتي گريبان عدم
با دست خلقت مي دريد
وقتي ابد چشم تو را
پيش از ازل مي آفريد
وقتي زمين ناز تو را
در آسمانها مي کشيد
وقتي عطش طعم تو را
با اشکهايم مي چشيد
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود ونه دلي
چيزي نمي دانم از اين
ديوانگي و عاقلي
يک آن شد اين عاشق شدن
دنيا همان يک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتي که من عاشق شدم
شيطان به نامم سجده کرد
آدم زميني تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشي و نه گلي
چيزي نمي دانم از اين
ديوانگي و عاقلي