چه دلچشب است هوای قبرستان
چه ارامش دلنشینی دارد
کنار سنگ عزیزی که می نشینی
دیگر دلت نمی خواهد برخیزی .
انگار دنیا در قبرستان زیباتر است
سنگهای صاف
چهره های به ظاهر ساکن
اما گویا
قبرستان گویا ترین مکان دنیاس
فریادش هر لحظه در شهر می پیچد
. طنین تفکر را بر ذهن های قفل زده و خواب گرفته می پراکند
اخ که چقدر گاهی فراوشکارم
قبل ها پا که در میان سنگ ها می گذاشتم ترسی در جانم می نشست پشتم می لرزید
به دایی می گفتم
نوبت ما کیه؟ یعنی ما هم همین جا خاک می کنن؟
دایی می خندید و می گفت نمی دانم
این روزها کنار ترس نمی دانم چرا پا به این مکان می گذارم کمی ارام و دلگرم می شوم
کمی امید کنار ترس می نشیند
و خیالم راحت می شود
که دنیا
اخر همه چیز نیست
و هنوز در مسیر ابدیت
باید خانه های زیادی را بپیمایم
.
.
.
چه حال و هوای دلنشینی دارد قبرستان