خخخخخ.....چیزی که عیان است چه حاجت به بیا است!!! خخخخ
دئمیه جایدیم دا ائوزوز اصرار اله دیز دئه دیم
چوخ گئوزل پس ....
نیه بیر وضع آخی؟؟؟
چوخدا گئوزل اولور با ....خخخ
دودان ؟؟؟؟
بولمورم که ....چون خاصیدیلار اونا خاطر دا حتمآدا .....خخخ......اما بدون شوخیدییرم من که در کل آز ساناز گئوره رم همیشه دورو بریمده .....اکثر آعین آدیمیزین معنی سی کیمین کمیاب دی...و خاص
بله دماخ اولار یاشیل و ماوی......که گئجه و گونوز متفاوت رنگیده اولار ....ولی چوختر یاشیل دی.....
ان شاء الله.....
شــــــب اول که دادن نــون خالــــی
شـدم سرباز نــیـروی انتظـامـــــــی
شــــــب دوم زدن شاخـم شکـستـــن
در اینجا یـقـــــلوی دادن به دســـتـم
شــــــب ســوم سر پست خوابـم آمد
نــوازشــــهای مــــــــادر یادم آمـــد
چــرا مادر مرا بیست ســـاله کردی
مــیـان پــادگـان آواره کـــــــــردی
خوشـــا روزی که من ۵ ساله بودم
درون کـــوچــــــه ها آواره بــــودم
بسوزد آنکه ســـربازی به پـــا کرد
تمام مادران را چشم به راه کــــــرد
ار آنروزی که سربازی شروع شد
ستم بر مـــا نـشد بر دخـتـران شــــد
بدو رو میبرن مـا را به مـــیــــدان
پا مــرغی میارن ما را به گـــــردان
درخـــت پـــادگـان رنگ بــلـــوره
قـــدم آهـسـته تو مـیـدون بــــه زوره
بسوزد پادگان خشـــک و خالـــــی
بـیـگــــــــاریش کــرده ما را فراری
نوشتم نامـــــه ای با برگ چایــــی
کــــــــلاغ پر میروم مـــادر کجایــی
میگن فقط تو ایرانه یارو دو سال میره سربازی بیست سال خاطره تعریف میکنه!! فکر کنم راست میگن.حالا بهتره این شعر زیبا و طنز را بخوانیم تا کمی اوقاتمان شاد شود.
الا ای پادگــــان خشــک و ســوزان
دل ما را تو باز کـــردی پریشــــان
دم دروازه شـــــهـر کــــه رســــیدیم
صدای طـــبـــل و شیــپور راشنیدیم
همه گفتیم که این طـبل نظـــام است
از این پس زندگی بر ما حرام است
به پادگان رفـــــتیمو محیطـــو دیدیم
هــمه با هــم از جامــون پریـــدیـــم
تـو حــــین صحـبت و همــهـمــه ها
یــــکــی آمــد بلند داد زد خـــبــردار
به خـط کردن تراشــیدن ســـــرم را
لـــباس آشــــخوری کـــردن تـنـم را
لـــباس ســربازی فــانـوســخه داره
دل ســربـاز هزار تا غـصـــــه داره
از آنوقت بود که آموزش شروع شد
خوشــــی و شل بودن با هم تموم شد
خوشا روزی که من پنج ساله بودم
درون کوچه ها آواره بودم
چرا مادر مرا بیست ساله کردی
میان پادگان آواره کردی
دم دروازه شهر که رسیدم
صدای طبل و شیپور را شنیدم
به خود گفتم که این طبل نظام است
دو سال شخصی گری بر من حرام است
گروهبانان مرا بیچاره کردند
لباس شخصیم را پاره کردند
به خط کردند تراشیدند سرم را
لباس آشخوری کردند تنم را
لباس آشخوری رنگ زمین است
برادر غم مخور دنیا همین است
نگو خدمت بگو زندان هارون
که دل را در جوانی می کند خون
نگو خدمت بگو سرچشمه غم
نگهبانی زیاد مرخصی کم
مسلسل لوله خودکار دارد
گهی تک تیر گهی رگبار دارد
کلاغ پر می روم کاسه به دندان
برای خوردن یک لقمه نان
نوشتم نامه ای با برگ چایی
که هر وقت می خوری یادم بیایی
لب چشمه نشستم خوابم آمد
محبت های مادر یادم آمد
بمیرد آن که سربازی بنا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
از آن روزی که سربازی بنا شد
ستم بر ما نشد بر دختران شد
گمان کردم که سربازی دو سال است
ندانستم که عمر یک جوان است
باور الیین چون اِیکیم وار سیزه و بولورم که جنبه لی سیز .....بونی کپی اله دیم....آیری یرده گئوردوم چوخ خوشوما گلدی اونا خاطر.....
خخخخخخخخخخخخ
نه نمیزنی
حالا معنیش
بیت اول نشاندهنده ی اعتماد به نفس کاذب پسرها
بیت دوم : اسکول بودن انها
بیت سوم : ترفندهای اخفال کردن انها
بیت چهارم : خودش گفته که بدبخت و بیچاره ست من دیگه چی بگم
بیت پنجم : لباس اش خوری یه عذابی داره که نگو!
بیت ششم : همشون از یه کنار بچه ننه اند
بیت هفتم : چه کلاغ پرهایی که نمیرن. اخی
بیت هشتم : دیوانه بودن انها . اخه کی با برگ انگور و چایی نامه مینویسه !؟
بیت نهم : لیاقتشون همون نون خشک بیشتر نیست.
بیت دهم : موهاشون براشون خیلی مهمه!!چون هی تکرار کرده.
بیت یازدهم : همه ی پسرایی که سربازی میرن این شعر رو بلدن !!و در خلوتهای خود با صدای جان سوزی این شعر را می خوانند.
1.ازان روزی که سربازی به پا شد / ستم وبر ما نشد بر دختران شد
2.بسوزد ان که سربازی را به پا کرد / تمام دختران را چشم به راه کرد
3.بسوزد ان که سربازی را به پا کرد / تو را از من مرا از تو جدا کرد
4.گروهبانان مرا بیچاره کردند / لباس شخصی ام را پاره کردند
5.به خط کردند تراشیدند سرم را / لباس اش خوری کردند تنم را
6.سر پستم رسیدم خوابم امد / محبت های مادر یادم امد
7.نوشتم نامه ای با برگ چایی / کلاغ پر می روم مادر کجایی!
8.نوشتم نامه ای با برگ انگور / جدا گشتم 2 سال از خانه ام دور
9.به سربازی روم با کوله پشتی / به دستم داده اند یک نان خشکی
10.به خط کردن تراشیدن سرم را / لباس ارتشی کردن تنم را
11.لباس ارتشی رنگ زمین است / سزای هر جوان اخر همین است