غــم هـــا ارزش جنگیــدن نـــدارنـــد !
رهـــایـشـان کنیـــد …
غـم هــا آنقـدر خسته اند که،
با کمتــرین بی تــوجهی
از پــای در می آینــد
پس بــرای شــادی بـغل باز کنید ،
و با امیـــد زنــدگی کنید …!
وااااااااااای فاتی جون من یه دنیا شرمنده دوست گلم...
ببخشید بخدا..
من الان رفتم تو تاپیک دیدم تمدید شده...
بخدا من نمیدونم چطوری ازت عذرخواهی کنم..
میدونم این پیاما اعصابتو خورد میکنه... شرمندم یه دنیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.....
سلام فاتی جون..
خوبی عزیزم؟؟
ببین مهندس غرض از مزاحمت...
من میخواستم ببینم این مسابقه دکلمه خونی تمدید نمیشه؟؟
راستش من گذاشتم برا این روزای اخر... ولی درست همین روزا سخت درگیر شدم... خیلی دلم میخواد شرکت کنم..
ولی تاریخش تا امروز بوده...
تو یه کوچه ای چهار تا خیاط بودند...
همیشه با هم بحث میکردند..
یک روز، اولین خیاط یه تابلو بالای مغازه اش نصب کرد.
روی تابلو نوشته بود
"بهترین خیاط شهر"
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت "
بهترین خیاط کشور"
سومین خیاط نوشت
"بهترین خیاط دنیا"
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد
روی یک برگه کوچک با یه خط کوچک نوشت
"بهترین خیاط این کوچه"
آری؛
قرار نیست دنیامون رو بزرگ کنیم که توش گم بشیم،
تو همون دنیایی که هستیم.
میشه خودمون رو بزرگ نشون بدیم!!!